۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

بلا روزگاری‌ست عاشقیت


عشق یعنی بی‌تابی در حد جنون
یعنی بی‌قراری، بی‌قرار دادی، معمولا یک‌طرف
اصولا عشق فقط سراغ کسی می‌ره که مجنون باشه
یه شیت خلی مثل من
اما همین شیت هم در سن خودش جا می‌افته. شاید باز اگر دوباره عاشق بشه، همان شیتی‌ست که بوده
این شیت لهجة لری مادری، منه لطفا ببخشید
خودم می‌گم، برگردیم به ذات تفرشی‌م و منحرف نشیم، که این عشق از بزرگترین انحرافات است
بی‌تربیت
دیگه دست خودم نیست هر کلامی که این‌جا به‌کار می‌برم باید به عقبه‌اش هم بیاندیشم
منحرف، نه انحراف اخلاقی که این لاکردار از صفات الهی و نیکوست، خداوند هر چه اراده کرد گفت، موجود باش. شد.
به عشق که رسید هر چه خواست وقت تجسم‌ش بگه باش
چیزی مقابلش نبود چون خداوند ادراکی از عشق نداشت
برخلاف بعضی که با خون داغ عشق به‌دنیا می‌آن، همیشه عاشق‌ند و در عشق هم می‌میرند.
اون حتی امکان لمس عشق را نداشت. چون موجود برابری نبود که خدا عاشقش بشه
حالا باز برو و بیا بگو عشق الهی
نمنه؟
من بیلمیرم؟ سن، تورک سن؟ همین چندتا رو بیشتر بلد نبودم. شرمنده. خب هرچی گشتم، رگ ترکی نداشتم
انحراف چون فریبت می‌ده و به‌قول شمس" خاصیت عشق این است که عیب هنر نماید
حالا این پنجره رو موقتا می‌بندم روبرویی روباز می‌کنم
وقتی مدرسة زوری واجب بود. زوری، زوری می‌فرستادنم مدرسه
حالا که دیگه راهمم نمی‌دن. بدن هم اون مدرسة قدیمی نمی‌شه. باز فکر کنم برگردم
همیشه عاشق انواع ممنوعه‌جات بودم
فکر بد موقوف
عشقم همینه. هی تاپتاپ دلم‌بلرزه وقتی به‌یاد نگاهی بیفتم که آتیش به قلبم می‌اندازه
خلاصه که حال خراب عاشقی فقط در هجر معنا می‌ده
لطفا فکر کن ببین
با ازدواج چی از هجر می‌مونه؟
انقدر صبح تاشب می‌بینیش و باید به هر نگاه ناشناسش جواب پس بدی، چی داری برای عاشقی؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...