۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

فیتیله، فردا تعطیله


من اول حسابی و دل سیر قربون این پدر سوخته رفتم و بعد گذاشتمش اینجا
تو رو خدا به بهت توی چشماش نگاه کن
انگار می‌پرسه، چه خبره؟
یا شایدد به نظرش دنیا خیلی احمقانه‌است و ماآدم بزرگا مسخره‌هاش؟
همچین که عقربه‌های ساعت از یک گذشت دیگه با وجدان درد بیدار بودم و هی به خودم غر می‌زدم که، آخه لیدی، پاشو برو بخواب صبح سرحال بلندشو همین‌کارها رو بکن
البته که اصولا به دلیلی خواب جماعت و آرامش حضور من در شب بیشتر هم کارم می‌آد و هم نوشتنم
پیامک‌های موسیو جبرئیل هم پا در هوا و گم‌و گور نمی‌شن
خلاصه بعد از دیدن یک پرده از نمایش هوشنگ توضیع با زور یقه خودم رو گرفتم که بره بخوابه
رفتم تجهیز سلاح برای خواب که یادم افتاد اوه چایی تازه دم کرده بودم
همین موقع دو ریالی‌م که از سر شب توی راه گیر کرده بود آزاد شد و افتاد و تازه فهمیدم
فیتیله فردا تعطیله
بچگی این فیتیله به قاعده ده تا پرژکتور نور داشت و چه حالی می‌داد؟ قدر هر یه دقیقه خواب رو می‌دونستیم
ولی از صبح کلة سحر بیدار بودیم
بعد از سال‌ها از این فیتیله دوباره کلی حال کردم
حالا نه که فکر کنی قرار بوده فیل هوا کنم
اما این‌که فکر می‌کنم منم باید همون‌کارهایی را بکنم که دیگران انجام می‌دن واقعا خنده داره بعد از این همه ادعا برای اثبات و تفکیک خودم از دیروزم
همه روی یک برنامه دسته جمعی نگاه به دست هم می‌کنیم و داریم می‌ریم
در حالی‌که من یه‌جورم و تو یه‌جور دیگه و معلوم نیست توانایی‌ها و خلاقیت‌ها هم مثل هم باشه؟
با خوشحالی لیوان تمیز پر از چای شد و مناسبت این‌که فردا همه تا لنگ ظهر خوابن
خب البته صبح خیلی خیلی زود می‌رن راه‌پیمایی بعد تندی می‌آن خونه می‌خوابن تا لنگ ظهر، من‌هم اگر تا یازده خوابیدم عیب نداره
بعد فکر کردم
پدر بیامرز تو چیه زندگیت مثل همه‌است که همه‌عمرت این‌طور دو دستی چسبیدیش
اصلا یه‌سال خفاش شو و برعکس زندگی کن
تا حالا که نکردی
چقدر شاد بودی که برعکسش جواب نده؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...