ملا یه خونة ییلاقی داشت که معمولا بار و بنه میبست و به نیت شش ماه راهی ییلاق میشد
اما همیشه سر دوهفته برمیگشت
دوستی ازش پرسید: مالا چه حکایته که هی میگی شش ماه ولی زود برمیگردی؟
ملا گفت:« اونجا یک کدبانوی خانه دارم که از زشتی بیهمتا و منتهای نکبت است
بعد از هفتة اول چهرهاش معمولی میشه
طی هفتة دوم همچین که میبینم داره به نظرم خوب میآد میفهمم بیش از این موندنم داره خطرناک میشه
زود برمیگردم
چون ممکنه هفتة سوم زیبا بشه و در چهارمی عاشق و پنجمی
همسرم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر