۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

ای عزیزوم




مثلا فکر کردی چی می‌شد اگر یهو آدم اینجای زندگیش بفهمه بچه سرراهی بوده و یهو یه پدر و مادر تازه پیدا کنه؟
خیلی حال می‌ده نه؟
فکر کنم از تکرار حوصله‌ام سر رفته باشه
از عشق که خبری نشد و هیجان زندگی آب رفته
منم تمام انرژی عشقولانه‌ام فوران کرده
یهو ورق برگرده یکی زنگ بزنه بگه: سلام دخترم
خوبی؟
من مادرتم
اومدم دنبالت ببرمت پیش خودم
بعد باهاش به سبک فیلم‌های هندی لب‌ساحل قرار می‌ذاشتم و وقتی از دور پیدا می‌شد با دست‌های باز به طرفش می‌دویدم و با تمام انرژی سرکوب شدة عشقم داد می‌زدم: مادددددددددددددددررررررر . عین این فیلما. می‌دویدم و خودم و می‌انداختم توی بغلش
وای چه حالی می‌داد
چون خانم والدة من تا قیامتم عوض بشو نیست و این تنها شخصیت سناریوی زندگی من بود که موند و من از عشق گذشتم و به
.........
الله واکبر
خدا منو شفا بده
می‌گن موسیقی حرام
نمی‌گن فلسفه‌ای که آدم را به پوچی برسونه حرام
فلسفه معمولا همه‌اش کاذبه
دیگه فعل حرام و حلالشم
واضحه

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...