طبق سنوات گذشته که افتد و دانی باز لازم شده شخصا اقدام به یکسری حرکات آکرباتیک بکنم بلکه قلبم چنان تا حلقم برسه که بهیاد بیارم زندهام
حالا من هی هیچی نمیگم
شمام هیچی نگید
ببینم این خدا یا نمیدونم همون صاحبش از شرم لپش سرخ میشه؟
روش میشه روز قیامت تو چشمهای من نگاه کنه؟
فکر کردی این قیامت فقط برای من تنهاست؟
نه دیگه وقتی قراره در سور و سات حال و هول شریکم باشه
نمیتونه از باب امیال دلی مواخذهام کنه، خودش گفته : بیخواست و ارادة من برگی از شاخه جدا نمیشه
من مرگ و دنیا شاخه
نه که فکر کنی قصد دارم فیل هوا کنم. نه به خدا
گفتم یه بالا و پایینی بپرم بلکه قلبم تاپ تاپ بزنه و بفهمم هستم؟
قدیمتر که دل و جرات احمقانه داشتم و بیشتر اهل خطر کردن، این مواقع چه بسا سر از جاده در میآوردم
حتی اگر از وحشت شب کوری و ندیدن شونه خاکی تا امامزادههاشم نرسیده برمیگشتم
اما اقدام میکردم
قصد داشتم قصد حیات
حال داشتم
حال زیاد
حالا اینکه
اول نبود کدومه یکی باعث از بین رفتن اونای دیگه شده معلوم نیست
کاش میدونستم قبلة جدید رو کدوم وری بنا کنم و جانماز را به کدام سو پهن
خدایا دارم میپکم
یه چیزی بده، زندگی کنم
قلبم بهخاطرش تاپ تاپ بزنه و صبح که از خواب بیدار میشم، بدونم که هستم
یک حس خوب و تازه که هیچوقت نمیفهمی، با فکر او بیدار شدی؟
اولین فکر با بیداری، او بوده؟
یا فکرش بیدارت کرده؟
حق بدین ما از روباه شازده کوچولو کمتر نباشیم
گفتگوی جاودانة این دو همیشه قاب اتوپیای اتاق دختریهام بود
یه حسی که نه تنها قلبت رو بیدار و سلولها رو تازه کنه
مثل سرما
مثل ترشی لیمو
مثل مزة سبز طالبی
یا طعم گس عشق؟
حکما گفتن همهاش برای قلب خوبه. ندیدی دو ماه پیش سکته کردم
مال ایی نبود عشق بود خول عزیز دل
حالا من هی هیچی نمیگم
شمام هیچی نگید
ببینم این خدا یا نمیدونم همون صاحبش از شرم لپش سرخ میشه؟
روش میشه روز قیامت تو چشمهای من نگاه کنه؟
فکر کردی این قیامت فقط برای من تنهاست؟
نه دیگه وقتی قراره در سور و سات حال و هول شریکم باشه
نمیتونه از باب امیال دلی مواخذهام کنه، خودش گفته : بیخواست و ارادة من برگی از شاخه جدا نمیشه
من مرگ و دنیا شاخه
نه که فکر کنی قصد دارم فیل هوا کنم. نه به خدا
گفتم یه بالا و پایینی بپرم بلکه قلبم تاپ تاپ بزنه و بفهمم هستم؟
قدیمتر که دل و جرات احمقانه داشتم و بیشتر اهل خطر کردن، این مواقع چه بسا سر از جاده در میآوردم
حتی اگر از وحشت شب کوری و ندیدن شونه خاکی تا امامزادههاشم نرسیده برمیگشتم
اما اقدام میکردم
قصد داشتم قصد حیات
حال داشتم
حال زیاد
حالا اینکه
اول نبود کدومه یکی باعث از بین رفتن اونای دیگه شده معلوم نیست
کاش میدونستم قبلة جدید رو کدوم وری بنا کنم و جانماز را به کدام سو پهن
خدایا دارم میپکم
یه چیزی بده، زندگی کنم
قلبم بهخاطرش تاپ تاپ بزنه و صبح که از خواب بیدار میشم، بدونم که هستم
یک حس خوب و تازه که هیچوقت نمیفهمی، با فکر او بیدار شدی؟
اولین فکر با بیداری، او بوده؟
یا فکرش بیدارت کرده؟
حق بدین ما از روباه شازده کوچولو کمتر نباشیم
گفتگوی جاودانة این دو همیشه قاب اتوپیای اتاق دختریهام بود
یه حسی که نه تنها قلبت رو بیدار و سلولها رو تازه کنه
مثل سرما
مثل ترشی لیمو
مثل مزة سبز طالبی
یا طعم گس عشق؟
حکما گفتن همهاش برای قلب خوبه. ندیدی دو ماه پیش سکته کردم
مال ایی نبود عشق بود خول عزیز دل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر