یه وقتی خیلی کوه میرفتم. شاید همون موقعای که به اونجا پناه میبردم تا جرات کنم دور از همه اونها که میشناختم تنهایی رو باور کنم
یهجور تنهایی خاص انسانی
از خودت بیرون میآی بالا و دور و دور تر انقدر دور که کرة زمین تبدیل به خال کوچکی میشه که تو حتا تصور خودت را در آن نمیتوانی بیابی، چه به .... پی به راز بزرگ انسان میبری
تنهایی
خب دیگه زیادی رفتیم طرف محزونات
پاتوقم، جنگل کارن اونور اوین درکه بود. مسیر انحرافی که منو به خلوتم میرسوند. با یه واکمن و نوار "دـ سیتی. ونجلیس " و فلاکس آبجوش. چندتا چای کیسهای و نسکافه
خدا بده برکت. همونا بسم بود. برای مکاشفة غریبی که اونجا اتفاق میافتاد
کوههای سنگی و دیوارهای مقابلم محل عبور گلة بزها بود. بز ارشد جلو میافتاد و دیگر بزها دنبالش میرفتن. در طی راه علفی هم می چریدن و گاهی جفتکی به هم ول میکردن
اما کسی به مسئولیت راه کاری نداشت
همه سرها پایین و دنبال ارشد میرفتن
اما
امشب. منو بز ارشد که انقدر جلو افتاده که معلوم نیست کی بود؟ از کجا اومده بود؟ کجا قرار بوده بره؟
به یک نتیجة مشترک رسیدیم
منم اون پشتا دارم جفتک میاندازم و سرخوشانه میرم
چرا؟
طولانی شد
بیا پایین میگم
یهجور تنهایی خاص انسانی
از خودت بیرون میآی بالا و دور و دور تر انقدر دور که کرة زمین تبدیل به خال کوچکی میشه که تو حتا تصور خودت را در آن نمیتوانی بیابی، چه به .... پی به راز بزرگ انسان میبری
تنهایی
خب دیگه زیادی رفتیم طرف محزونات
پاتوقم، جنگل کارن اونور اوین درکه بود. مسیر انحرافی که منو به خلوتم میرسوند. با یه واکمن و نوار "دـ سیتی. ونجلیس " و فلاکس آبجوش. چندتا چای کیسهای و نسکافه
خدا بده برکت. همونا بسم بود. برای مکاشفة غریبی که اونجا اتفاق میافتاد
کوههای سنگی و دیوارهای مقابلم محل عبور گلة بزها بود. بز ارشد جلو میافتاد و دیگر بزها دنبالش میرفتن. در طی راه علفی هم می چریدن و گاهی جفتکی به هم ول میکردن
اما کسی به مسئولیت راه کاری نداشت
همه سرها پایین و دنبال ارشد میرفتن
اما
امشب. منو بز ارشد که انقدر جلو افتاده که معلوم نیست کی بود؟ از کجا اومده بود؟ کجا قرار بوده بره؟
به یک نتیجة مشترک رسیدیم
منم اون پشتا دارم جفتک میاندازم و سرخوشانه میرم
چرا؟
طولانی شد
بیا پایین میگم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر