۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

و باز خواهم رفت


همین‌طور می‌رفتم
همیشه از اتوبان تردد دارم
اما این‌بار دلم خواسته بود برم تا می‌تونم گازش رو بگیرم
چراشم نمی دونم. یه جور حرص؟ یکنواختی؟ دق دلی؟
شاید
این بیشتر بهش می‌اومد. اما سر کی یا چی؟
آسفالت و جاده؟ نزدیک جاجرود پشیمون شدم برگشتم. نمی‌خواستم جایی برم
فقط دلم می‌خواست زردی، خاک ببینم
گاهی این‌طور می‌شم. بعد یه‌جور رخوت و سستی می‌آد که منو مسخ می‌کنه و با جاده می‌بره
مثل یه جور مراقبه بعد یهم یه جرقه می‌زنه
یحتمل امروزم دنبال جواب بودم
من کی دنبال چی
یا کی نیودم؟
همیشه فقط دنبال خودم بودم
می‌دونم گم شدم
اما چرا خبر جایی ثبت نشده؟ روزنامه قسمت جوینده یابنده؟
دیشب خواب دیدم که یه جایی گم شدم که هیچ راه برگشتی نداشت و حباب شیشه‌ای بر سر گذاشته بود
یادش میافتم نفسم تنگ می‌شه
ولی من اصولا و همیشه ازبچگی قطره لازم بودم
همیشه نفسم تنگ می‌شه. ولی بیماری ندارم
شاید خاطره‌ای از ..............؟ یعنی در جهان موازی هم باز مشکل تنفسی دارم؟
چه بسا در یکی از ابعاد بدنم بیماره
ای خدا خل شدیم رفت پی کارش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...