۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

یادوارة کبیر بیست دو بهمن


دو بیست‌دو‌بهمن در ذهنم جاودانه شده که هیچ ربطی بهم ندارن و من به یک اندازه در خاطرم ثبت شده
اولی رو که همه می‌دونیم که چه روز زرد و غبارآلودی بود
شکل روزهای عاشورا
آسمان گرفته و تب‌دار بود و من در مرز بلوغ به وحشت مردم نگاه می‌کردم و این‌که، این‌جا چه خبره؟
مگه شاه چشه؟
جدی نگیر
نه این‌که چیزیش بود یا نبود
عوالم من از عوالم هپروت بود
بعدی سال پیش از قطعنامه که گفته بود تهران را با موشک می‌زنه. چه روزهای بدی نصیب سرنوشت من بود. والله که خیلی خیری از این دنیا به ما نرسید
شایدم رسیده و گرمم هنوز حالیم نیست. القصه که ما از اول بهمن بساط جمع کردیم ولات. دروغ چرا اون‌جا خبری از جنگ نبود. نه که نه. استان مرکزی و هرچی رو دست عراقیه می‌موند می‌ریخت تو راه و می‌رفت
تفرشم اون وسطا. اما من توی یه باغ دوازده هزار متری جنگ و انکار می‌کردم چون وحشت‌زده و خسته و به امید یک آدم............ هیچی نگم بهتره.و باز به امید خودم فقط
ولی اون بیست‌دو
چه برفی اومد
جای همه خالی ما از صبح تا خود شب نزدیک سی‌چهل نفر چرت وپرت گفتیم و خندیدیم و نفهمیدیم این بیست و دوم کی گذشت
یادش بخیر
یاد درختچه‌های کوچیک یاس زرد. بیدمشک و گل یخ که همه عید باغ رو انقدر قشنگ
قشنگ
قشنگ
کرده بود
که تنها چیزی که مکن در آن چند ماه نفهمیدم بوی جنگ بود
منظور که در هر شرایط این منم که می‌تونم اوضاع رو دگرگون کنم و با مود منفی نرم
چرا نمی‌کنم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...