۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

برمی‌گردم


وقتی برمی‌گردم و به پشت سر را نگاه می‌کنم. نه پشت خیلی دور
یک‌سال گذشته. تصاویری هستکه دوستش ندارم. پر از اندوه بی‌کسی
لحظاتی
فقط، لحظاتی هست با یک شوق کوچیک شاید حتا به‌قدر خیلی ناچیز که تو تا سال‌ها وشاید تا وقت سفر به‌یاد خواهی داشت
در پشت سرهای خیلی دور هم چنین تصاویری همیشه برجسته می‌مونه. آدم‌هایی که شاید با نفرت از اون‌ها جدا شدیم هم، فقط یاد، شیرین‌شان را دو دستی چسبیدیم
این یعنی حتا ذهن خائن هم، خاطرات تلخ را مگر به وقت نیاز، دوست نداره
نشستم. دفتر سال گذشته را برگ‌برگ با تومئنینه نگاه کردم و درآن دیدم رد، پاهای بسیار کم‌رنگی که صورتی بود و عطر شاه تو می‌داد
خاطراتی هم بود که شاید می‌توانست سرخ عاشقانه بشه و نخواستم که بخوام
اینم یه‌جورشه نه
خیلی بدی اگه زیر لب بگی دیوونه. چون اونی که از این مهم بی‌اطلاع مونده شهردار جایی‌ست بین دوشاخ افریقا. خبر که رسید بین راه افتاد نوک یکی از شاخ‌ها
وگرنه الان مائومائویی‌ها هم میزان دست‌شون بود
بیا و تو عاقل بگو دنیا دست کیه؟
عشق
این تنها یاد جاوید زندگی‌ست
عشق
بیا یه ذره به هم عشق بدیم
باشه؟
من نمی‌خوام وقت رفتن عشق را به خودم و زندگی بدهکار باشم
درود به تمامی تصاویر مهربان گذشته
حال
و آینده‌ام
و سپاس به دستان مهربانی که تنهایم نگذاشتن
و شکر به خداوندی که مرا آفرید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...