دلم گرفته
دلم یهوجب و نیم،گرفته
اندازه دادم که بفهمین از دل گذشته و ذهن را هم خفت کرده
هوای عجیبی که نه ابری و نه آفتابیست
یه جور زردی درش هست که کهرباییه
کهربایی رنگ خاص کائناته
شاید ناخودآگاه کانونادراکم اسباب جمع کرده و رفته ناکجا آباد حیرت؟
کاش میشد از بُعد گذشت و به جهانی موازی رسید. بعد دوباره برگشت
انگار دلم میخواد برم قایم بشم
اینطوری چشم گذاشتنه. نه رفتن. انقدر از محصولات عشقولانه دور موندم که انگاری داره فشارم با مرده یکی میشه
چطور شماها بیعشق میتونید زندگی کنید که من نمیتونم؟ خب شاید همین شده که سرکار علیه خانم والده انقدر پریشان و از باب من هراسناکه؟
فکر کنم بزودی نوبت یه دست تخته با جنابمرگ برسه و من هنوز در خماری این هوای نیمه عشقولانه مونده باشم
پس چرا من هی الکی فکر میکنم عاشقم؟
بهقول آقا خره، عشق مثل دسته چپق باید دوتاسر داشته باشه
عشق یکسره
مایة دردسره
دلم یهوجب و نیم،گرفته
اندازه دادم که بفهمین از دل گذشته و ذهن را هم خفت کرده
هوای عجیبی که نه ابری و نه آفتابیست
یه جور زردی درش هست که کهرباییه
کهربایی رنگ خاص کائناته
شاید ناخودآگاه کانونادراکم اسباب جمع کرده و رفته ناکجا آباد حیرت؟
کاش میشد از بُعد گذشت و به جهانی موازی رسید. بعد دوباره برگشت
انگار دلم میخواد برم قایم بشم
اینطوری چشم گذاشتنه. نه رفتن. انقدر از محصولات عشقولانه دور موندم که انگاری داره فشارم با مرده یکی میشه
چطور شماها بیعشق میتونید زندگی کنید که من نمیتونم؟ خب شاید همین شده که سرکار علیه خانم والده انقدر پریشان و از باب من هراسناکه؟
فکر کنم بزودی نوبت یه دست تخته با جنابمرگ برسه و من هنوز در خماری این هوای نیمه عشقولانه مونده باشم
پس چرا من هی الکی فکر میکنم عاشقم؟
بهقول آقا خره، عشق مثل دسته چپق باید دوتاسر داشته باشه
عشق یکسره
مایة دردسره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر