دنیا سرابههههههههه
هیچ دشمنی بدتر از جهل انسان نیست
گاهی که برای بیش از 5 دقیقهی بعدی زندگی فکر میکنم
گمانمیبرم، همه رسیدند و رفتند و آمدند و من جا موندم
در ذهن من همه در حال رشد و پیشرفت به سمت و سوی آگاهیاند
شاید سیاینکه ایی همه سال کاری نداشتم جز ورق ورق پوست خودم رو کندن
که از این جهل مرکب خلاص بشم و عاقبت سر در آرم
از بچگی تا دلت بخواد فضول بودم
و قارههای کشف نشدهام هم از خونه و کمدهای بانو والدهام بیشتر نمیکشید
از این رو در هر فرصت مناسب میزدم به کمدهای مرموز
حیف بعد از بیبی صندوق از مد افتاده بود و من سردرگم بودم
دخترهای خودم می دونند تنها محل کشف و اختفا در خونهمون دو عدد صندوق قدیمی کار هند است
اگر مامان بخواد چیزی پنهان کنه، می ذاره توی صندوق
از این رو هم براشون حسابی پرش کردم
از خاطرات بچگیشون
از لباسهای نوزادی تا دفاتر مشقهای بچگی و ..... داستان
یعنی یک قدم از مادرم جلو زدم
من می دونم بچهها عاشق کشفیات خانگی هستند و من پیش پیش
براشون سورپرایزی آماده کردم
برای هنگام سفرم
هرگاه به سراغ صندوق برن، چنان غرق در کودکیهای خوش خواهند شد که
اندوه و زاری را از یاد خواهند برد
القصه برگردیم به جهل آدمی
فضولی من غیر قابل کنترل بود تا جایی که کار به عرش کبریا رسیده حالا
حالا دیگه کار ندارم تو خونههای مردم چه خبره؟
دنبال اینم بفهمم در عرش کی میآد؟ کی میره و خدا چه می کنه و ............... و داستان
در نتیجه هم با خودم فکر می کنم لابد با بچگب یه تفاوتی کردم یا نه؟
و همینطور هم دربارهی دیگران فکر میکنم
که لابد همه در حال بزرگ شدنیم
خلاصه که از سر کنجکاوی رفتم سراغ شام ایرانی بانوان و دانلود کردم تا سر صبر
سر دربیارم کی کجا و به چه مشغولاند؟
دروغ چرا؟
بهاره رهنما یکی از گزینههای دوست داشتنی بوده برام
خیلی به نظرم زنی آگاه و اهل قلم و دانا و ...... اینا میرسه
اما چشمت روز بد نبینه
که فقط همین یک قسمت اول کافی بود تا آب پاکی بریزه روی دستها و دلم
یعنی وقتی میرفتم برای نماز مغرب یهجورایی مخم هنگ کرده بود
شاهد تصاویری بودم از گذشتههای دور دور دور
یعنی هنگامی که هنوز خانم خونه بودم و از همین مناسباتها فراری
با همهی خنگیم دوست نداشتم پای چشمو هم چشمی یا غیبتهای زنونه باشم
یهجور افت کلاس میدیدم
ولی خب از دختران حوا هم عقب نمیموندم
در واقع وقتی بنا باشه به حفظ آبرو به وسیلهی چهارتا هله پوک و تیر و تخته
شک نکن اگر بنا بود کسی کم نیاره می تونه یکی از ورثهی حاجی باشه
و این شده بود اسباب بیچارگی سایر اعضای خانواده
و من به عادت خانهی پدر
میریختم و میپاشیدم و دختران حوا بیاونکه بدونم در این مسابقه عرق ریزان
حالا بعد از چند صد سال که همه چیز اعتبار از کف داد و من موندم و خودم
و فقط تو کار ذهن خودمم و ایرادهای بسیار
دیگه مهم نیست چی تو خونه دارم ؟
یا اصولن با چی حال بهتری دارم؟
یا اصلن فقط برای همین دقایق اکنون زندگی کنم که بیشترش راه نمی ده
لوازم منزل هم که امانت ورثه
با کسی هم نه رفتی دارم ونه آمدی
سرم به نون و ماست خودم و حواسم به ذهن نابکار
با این تصاویر مواجه میشم
دختران حوا در نوع روشنفکری ، هنر و قلم
دلم کلی برای خدا سوخت
دلم برای فرداها سوخت
برای بچههای این نژاد که قراره چی از آب در بیان؟
تا کی بناست در حرمهای قجری سیر کنیم؟
یعنی جز اندرونیهای قجری به ذهن بیشتر راهی نداد
چهارتا زن عاشق برند و غیبت و ..... حتا در برابر دوربین
و این بانو رهنما که فکر میکردم لابد درایتی چیزی ، فهمی یا ..... چی بگم
زمان ما زمان نبود اطلاعات بود و اخبار جنگ همین شکل زندگی میشد
اکنون هم که اطلاعات همینطور ریخته از دستشویی ازمون آویزونه تا وقت خواب هم
همچنان در حیطهی حرمهای قجری چرخ میزنند دور خود
صد رحمت به بفرمایید شامهای اونور آبی
فکر نمیکنند انقدر مهم هستند که بخوان نه به دوربین توجه کنند
نه به کسانی که شاهد این رخدادهای خودمونی اند
دلم بهم خورد از این زن ایرونی که تا ابد در جهل مرکبش قوته ور خواهد بود
بعد اینها میشن الگو برای دیگر بانوان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر