۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

نجابتش منو کشته



خب به‌من چه بعضی از این اولاد آدم جنبه ندارند؟
تا وقتی می‌خندم و تلخی ندیدن ، بهترین دوست و رفیق می‌خواهی؟

من . 
این‌هاهم که بی جنبه و جماعتا فکر می‌کنند تا هر خانمی خندید، یعنی داره از عشق تو بال‌بال می‌زنه!
خفن جو گیر میشن و دوقدم از گلیم‌شون میان جلوتر. 
تو می‌بینی این خنده خنده‌ها داره کار دستت می‌ده. 
مجبوری ترمز و بکشی و به آقا بگی، اوی یارو! فکر کن به همین سادگی با مخ میای پایین و تبدیل به زنی عامی و عقب‌افتاده می‌شی. 
که بهتره سر به تنت نباشه؟
فکر کن، اون‌وقت ما عاشق همین‌ها می‌شیم. من و تو فرقی نداره
نمی‌دونم این زن ایرانی که این‌ها پشت سر همین نجابتش گاه صفحه می‌گذارند و گاه سینه می‌کوبند. 

دوتا شاخ هم داره؟
یا اینها برای خواهر مادرهای خودشونه، نه طرف مقابل

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...