
بچه كه بودیم، چقدر دعا مي كرديم اين معلم بخت برگشته يا مريض بشه و يا يكي از اقوامش بميره و ما يك روز هم كه شده از مدرسه و چهارچوب هاي بي معني و دست و پا گيرش در بريم. خبر نداشتيم به استقبال چه زندان بزرگ تري مي رويم! شيرين ترين روزهاي نوجواني را در پي قانون و چهارچوب شكني به باد دادم و شكل خودم هم از يادم رفت
گاه كه برابر آينه ميايستم از خودم مي پرسم« راستي به آن چيز ها كه بخاطرش صد بار مريض ميشدي تا از مدرسه جيم بزني رسيدي ؟» راستش هنوزهم دارم از يه جايي یا چیزی جيم ميزنم
از قرار سفر من براي مهارت در امر جيم بود! جيم از همسري. جيم از فرزندي.جيم از مادري. جيم از دلبري. جيم از عاشق
يجيم از تعهد.جيم از زنده بودن. پس من اين مدت چه غلطي كردم؟ هیچوقت که حاضر نبودم؟ شاید زندگی من خیالی بیش نبوده؟
گاه كه برابر آينه ميايستم از خودم مي پرسم« راستي به آن چيز ها كه بخاطرش صد بار مريض ميشدي تا از مدرسه جيم بزني رسيدي ؟» راستش هنوزهم دارم از يه جايي یا چیزی جيم ميزنم
از قرار سفر من براي مهارت در امر جيم بود! جيم از همسري. جيم از فرزندي.جيم از مادري. جيم از دلبري. جيم از عاشق
يجيم از تعهد.جيم از زنده بودن. پس من اين مدت چه غلطي كردم؟ هیچوقت که حاضر نبودم؟ شاید زندگی من خیالی بیش نبوده؟
یه نگاه بنداز خب...
پاسخحذفبا عینک ببین!!!!
خیالم که بوده باشه بیشترشو لبخند میزنی...