۱۳۸۵ بهمن ۱۶, دوشنبه

تخته نرد



می‌دونی چیه خدا؟
طبق معمول من هنوز چیزی نگفتم. اما این‌‌که تو، نامهء نانوشته خوانی و ادامه ماجرا. می‌دونی از چی میگم
چی می‌شد اگر حساب این" آی-کیو" مخلوقات را می‌کردی و ر به ر این جماعت انبیا را راهی زمین نمی‌فرمودی. یکی میاد می‌گه تو فرزند نداری و زاده هم نشدی
دیگری ادعا دارد ، شازده پسر سرکار است. از اول یه معلم می‌ذاشتی سرشون. انقدر ضد و نقیض حرف نزنند
فکر کن! چند شبه نمی‌تونم بخوابم. البته "فول - مون" هم بی‌تاثیر نیست. اما حالا که یک متحم جزء پیدا کردیم. بذار با چند پرونده شاکی خصوصی ... خلاصه طرح استیضاح و اینا. حساب کتاب‌های کهنهء منم پاک بشه
این فکرها خلم کرده!
ممکنه واقعا تو فضایی باشی؟ بالاخره اینم شکه و ممکنه سازنده باشه؟
یا اینکه، ممکنه درایت تو در این حد بوده که واقعا این اولیا مخدره لیلیت رو همسر آدم، اشرق مخلوقاتت اراده کنی؟
از قرار یک مراوده و شوخی کوچیک هم با این فامیل‌های شهبانو لیلیت، جناب شیطان داشتی و داستان شرط و قرار و این چیزها در بین بوده. وعدهء دیدار به قیامت و اینا؟
ما که اشرف مخلوقاتت هستیم، بذار یه شوخی کوچلو تر از اون شیطون نکبتی با تو بکنیم؟
جک بلد نیستم . اما، نمی‌شه سرنوشت منم به سمت نور و عشق عوض کنی؟ شاید دوباره باور کنم خدا همان خدای قدیمی خودم است و بس. نه از محصولات صادرداتی بین کرات


من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...