هنوزم نفهمیدم که این بانو والده کجای پیشانیم خوانده بود نابغه؟
از وقتی یادم هست فاصله ما تا مدارس از ما بهترون، انقدر زیاد بود که نیمههای تاریک دم صبح خواب آلوده تحویل سرویسم میدادند.
هنوز وقتی ساعت زنگ میزنه، اولین تصویری که میبینم، افتادن یک شیشه جوهر پلیکانه
حالا که از قیل و قال مدرسه خبری نیست، دائم با خودم در نبردم. که ، شب وقت خواب و روز زمان بیداری است. اما انگار که بانو والده هنوز پشت در چشم به راه مانده تا نبوغم یک جا بزند بیرون و خوابیدن بیموقع مثل جنایتی بزرگ می ماند که قابل بخشش نیست.
هنوز نمیفهمم چرا باید ساعت بیدار خوابی من با دیگرانی یکی باشه که داشتههای دیگرشان که نداشتههای من است، به من مربوط نیست؟
عادت کردم با قالب های اجتماعی زندگی کنم که حقیقتا در مسیر من نیست
مثل حالا که فکر میکنم فردا شنبه و اول هفته است که من هم باید مثل سنوات پیشین آپلو هوا کنم، باید به هر ضرب و زوری که شده بخوابم؟
امان از نداشتهها که خواب رو از چشم میدزده
از وقتی یادم هست فاصله ما تا مدارس از ما بهترون، انقدر زیاد بود که نیمههای تاریک دم صبح خواب آلوده تحویل سرویسم میدادند.
هنوز وقتی ساعت زنگ میزنه، اولین تصویری که میبینم، افتادن یک شیشه جوهر پلیکانه
حالا که از قیل و قال مدرسه خبری نیست، دائم با خودم در نبردم. که ، شب وقت خواب و روز زمان بیداری است. اما انگار که بانو والده هنوز پشت در چشم به راه مانده تا نبوغم یک جا بزند بیرون و خوابیدن بیموقع مثل جنایتی بزرگ می ماند که قابل بخشش نیست.
هنوز نمیفهمم چرا باید ساعت بیدار خوابی من با دیگرانی یکی باشه که داشتههای دیگرشان که نداشتههای من است، به من مربوط نیست؟
عادت کردم با قالب های اجتماعی زندگی کنم که حقیقتا در مسیر من نیست
مثل حالا که فکر میکنم فردا شنبه و اول هفته است که من هم باید مثل سنوات پیشین آپلو هوا کنم، باید به هر ضرب و زوری که شده بخوابم؟
امان از نداشتهها که خواب رو از چشم میدزده
داشته ها نیز خاصیتشون همینه....
پاسخحذفامان از اون داشته هاااااااااااااا