سهم ما از دنیا بیش از اونی که در باورمون جا داره، نیست. از شانس منهم که از نوع شانسهای شمسی خانومی است و فقط قصهاش بهجا مانده باورم آب رفته.
فکر کنم، انقدر.
نه، یهکم بیشتر، شده انقدر
برای وصلهء آرزوهای خداد ساله هم جایی نیست ؟
باید یهجوری باورم رو باز بکنم، بلکه شد مشتی باور جدید تازه از آب گذشته درونش جا داد
باورای رنگین کمونی
باورای هفت آسمونی
باورای زیر گذری، درون هشتی. ناب و پاک. بوی کاهگل
باورهایی با عطر انباری خانوم جان در ظهر آفتاب خورده پاییز. که بین شاخههای بید حیاطش اصوات اذان جا میشد
یاکریم بر شاخهاش وصلت میکرد
و کامبیز گربه لات و گنده محله از تنهاش بالا میرفت
و این جهان همیشه زیبا بود
فکر کنم، انقدر.
نه، یهکم بیشتر، شده انقدر
برای وصلهء آرزوهای خداد ساله هم جایی نیست ؟
باید یهجوری باورم رو باز بکنم، بلکه شد مشتی باور جدید تازه از آب گذشته درونش جا داد
باورای رنگین کمونی
باورای هفت آسمونی
باورای زیر گذری، درون هشتی. ناب و پاک. بوی کاهگل
باورهایی با عطر انباری خانوم جان در ظهر آفتاب خورده پاییز. که بین شاخههای بید حیاطش اصوات اذان جا میشد
یاکریم بر شاخهاش وصلت میکرد
و کامبیز گربه لات و گنده محله از تنهاش بالا میرفت
و این جهان همیشه زیبا بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر