۱۳۸۵ بهمن ۳۰, دوشنبه

سکوت



باز خدا را شکر که در این آخره حیرونی شماها هستید که به من فکر می‌کنید و دوستم داشته باشید
وگرنه تا همین دیروزا معتاد شده بودم و الان دم ترمینال می‌خوابیدم، حتی شاید کارتن خواب شده بودم؟

باور کن زندگی سراسر این شوخی های ساه است و فاصله‌های چند سلام از هم
زبونم خوره گرقته، الان هم از بیخ عرب شده
چون خودم و یک نیمه شب گم کردم و هنوز دنبالش می‌گردم
زندگی من یعنی همین یا دنبال سایه‌ام می‌گردم،

یا دنبال لنگه کفشم؛
 حالا که به‌کل خودم رو گم کردم
کاش می‌شد کمی ننه من غریبم در بیارم و جلوی شماها هم کم نمی‌آوردم
این خانم بودن یا اداش رو درآوردن،

خودش ماسکی شده روی تمام زندگی و زنانگی پاکیزه،
مقدس و طبیعی من

۱ نظر:

  1. سلام....
    خوشحالم از بودنت...
    همینم خودش کلیه....
    اگه از ماسک میگی هم هممون داریمش....
    مواظب خودت باش...

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...