ای داد بیداد و ای روزگار
یادم میاد قدیمها همه چیز زیبا بود، هستی، زندگی،
عشق و حتی فراق.
خیابانها عریض و بزرگ بودند و ساختمانها حتی تا نزدیکی خدا میرسید
یک چشم غره خانوم والده قانون جابجا میکرد و یک نمره خراب باعث میشد تو بتونی سوراخ موش بخری به قیمت همه پول توجیبی هفته
الان دیگه از چیزی نمیترسم مگر خودم. افکار پریشان و آسیمه سر، وحشتزده خودم
قدیم ها یک سلام پسر همسایه که ده تا نون به بغل داشت و از نانوایی میاومد تا یک سال ما را عاشق نگهمیداشت و بهانهای بود برای دل سپردن
قطعا نه طول و عرض خیابانها فرق کرده،
نه قوانین خانوادگی و مطمئنم هنوز پسرها برای خرید نان میروند و دخترها در کمین شکار یک سلام
فکر کن من هنوز معطل دادن یک جواب سلام هستم
سیاس شدم
با تجربه، بیننده، پشت نگاه این اولاد ذکور آدم چیزهایی میبینم که در کودکی وجود نداشت، شلوغی و ترافیک را خوب میشناسم و تفاوت صدای اذان را از فریاد لا الله اله ا......... و الیآخر
همه دچار بزرگ شدن ها شدیم.
کاش هنوز میشد با یک نگاه عاشق شد و شک نکرد
کاش میشد دستی که به سویت دراز شده را به همان راحتی گرفت که میخواستی با پسر زینت خانم از درخت گردو بری بالا و وحشت نکنی چه خوابی برات دیده.
دستها با پوست گردو سیاه بشن ، اما تو از ته دل بخندی و نترسی از زیبایی دور افتادی
یادم میاد قدیمها همه چیز زیبا بود، هستی، زندگی،
عشق و حتی فراق.
خیابانها عریض و بزرگ بودند و ساختمانها حتی تا نزدیکی خدا میرسید
یک چشم غره خانوم والده قانون جابجا میکرد و یک نمره خراب باعث میشد تو بتونی سوراخ موش بخری به قیمت همه پول توجیبی هفته
الان دیگه از چیزی نمیترسم مگر خودم. افکار پریشان و آسیمه سر، وحشتزده خودم
قدیم ها یک سلام پسر همسایه که ده تا نون به بغل داشت و از نانوایی میاومد تا یک سال ما را عاشق نگهمیداشت و بهانهای بود برای دل سپردن
قطعا نه طول و عرض خیابانها فرق کرده،
نه قوانین خانوادگی و مطمئنم هنوز پسرها برای خرید نان میروند و دخترها در کمین شکار یک سلام
فکر کن من هنوز معطل دادن یک جواب سلام هستم
سیاس شدم
با تجربه، بیننده، پشت نگاه این اولاد ذکور آدم چیزهایی میبینم که در کودکی وجود نداشت، شلوغی و ترافیک را خوب میشناسم و تفاوت صدای اذان را از فریاد لا الله اله ا......... و الیآخر
همه دچار بزرگ شدن ها شدیم.
کاش هنوز میشد با یک نگاه عاشق شد و شک نکرد
کاش میشد دستی که به سویت دراز شده را به همان راحتی گرفت که میخواستی با پسر زینت خانم از درخت گردو بری بالا و وحشت نکنی چه خوابی برات دیده.
دستها با پوست گردو سیاه بشن ، اما تو از ته دل بخندی و نترسی از زیبایی دور افتادی
وای خاله.....
پاسخحذفچقد خوشگل نوشتی اینا رو....
منم دلم میخواد اون جوری بشه....
که فکر نکنم دیگه بشه....
مواظب خودت باش ....
میخواستم اینم بگم که من اون روز تو کافه تنها بودم...تنهای تنها.....کسی نبود که به حرفای عادی زدنمون هم با همدیگه نمره بدم....
اما خب!!!
راست میگی...من دارم نمره میدم به رابطه های سر راهم...خوشحالم و حال میکنم.....اگه بدونی؟؟؟؟:p:p:p
بازم مواظب خودت باش....
مهربون بزرگ من!!!
سلام خاله خانم
پاسخحذفاین که هیچجور کم نمیاری و از پله قبلی شروع می کنی بهم جرات میده زندگی رو باور کنم
چه در خیابونای پهن چه در کوچه های بازیک
ey kash mishod,
پاسخحذفDelam Mikhad bargardam be kodakim amaaaaaaaaaa nemshe nemshe.
( Zendeh yad Hossin Panahi)
are azizam kash mishod, vali ham adam ha taghighr kardan ham khode ma yani inke ma jozve in adama hasteem, pas hame cheez taghier kardeh,vali motman bash ke maheyat eshgh hich taghiri nakardeh,motman bash.