ربطی به سن نداره.
همه چیز از درون جوشش داره که شکر خدا روح سن بردار نیست.
اما چرا هیچی مثل سابق نیست؟
بعد از تصادف طی دوسال یازده بار رفتم اتاق عمل و خدا را بنده نبودم. باورم گردن کلفت بود و به چیزی فکر نمیکردم، مگر بزک و رنگ و لعاب صورتم و دکتر عزیز که میدونستم ، مثل موش زیرزیرکی نخ میده.
یا دکتر بیهوشی که بی ربط به احوال پرسیام میآمد
اما حالا برای یک عمل زپرتی و آب دوغ خیاری کم میارم. فکر کن
صبح رفتم بیمارستان و دکتر دیپورتم کرد و فرمود« روحیه خوبی برای اتاق عمل نداری» برو کمی روحیهات رو درست کن تا بشه بیهوشت کرد
آخ که من اگر دستم به این حضرت باریتعالی نرسه. در دنیایی که آدم آدم میخوره و قابیلیان رو از او برگرداندند.
یک عشق ناقابل را ازم دریغ میکنه
قدیمها میشد خودم رو گول بمالم و از چشم و ابروی دکترجون دلگرم بشم. با اینکه بعد از تصادف خورد خاکشیر بودم.
اما حالا که با پای خودم رفتم، دکترهم میفهمه آماده عمل نیستم
حالا خدوند عالمیانا، خوبه روز قیامت من سر همون پل معروف جلوی سرکار را بگیرم؟
اگر هر خطایی کردم، خودت گفتی بی خواست تو برگی از درخت نمیافته
اگر خواستم مدل خودم زندگیکنم.
سرکارفرموده بودید از توهستم و برای تجربه خلقت تو به جهان آمدم
اگر سوتی دادم، باز دور از اراده لحظه خلقت نبوده
میشه سرکار بفرمائید من چه خطایی کردم که پای تو وسط نبوده و باید یک تنه تاوان تنهایی بدهم؟
حالا دل سرکار خنک میشه من در حسرت تنهایی و عشق همچون کودکی در سرما بهگوشهای کز کنم .
آمدهای در من این جهان مادر مرده را امتحان کنی؟
بهقول گلی« در قیامت چه کسی قراره سرکار را مواخذه کند که اینهمه خطا کردی؟
و همه را پای ما نوشتی» از خودت خجل نیستی؟
همه چیز از درون جوشش داره که شکر خدا روح سن بردار نیست.
اما چرا هیچی مثل سابق نیست؟
بعد از تصادف طی دوسال یازده بار رفتم اتاق عمل و خدا را بنده نبودم. باورم گردن کلفت بود و به چیزی فکر نمیکردم، مگر بزک و رنگ و لعاب صورتم و دکتر عزیز که میدونستم ، مثل موش زیرزیرکی نخ میده.
یا دکتر بیهوشی که بی ربط به احوال پرسیام میآمد
اما حالا برای یک عمل زپرتی و آب دوغ خیاری کم میارم. فکر کن
صبح رفتم بیمارستان و دکتر دیپورتم کرد و فرمود« روحیه خوبی برای اتاق عمل نداری» برو کمی روحیهات رو درست کن تا بشه بیهوشت کرد
آخ که من اگر دستم به این حضرت باریتعالی نرسه. در دنیایی که آدم آدم میخوره و قابیلیان رو از او برگرداندند.
یک عشق ناقابل را ازم دریغ میکنه
قدیمها میشد خودم رو گول بمالم و از چشم و ابروی دکترجون دلگرم بشم. با اینکه بعد از تصادف خورد خاکشیر بودم.
اما حالا که با پای خودم رفتم، دکترهم میفهمه آماده عمل نیستم
حالا خدوند عالمیانا، خوبه روز قیامت من سر همون پل معروف جلوی سرکار را بگیرم؟
اگر هر خطایی کردم، خودت گفتی بی خواست تو برگی از درخت نمیافته
اگر خواستم مدل خودم زندگیکنم.
سرکارفرموده بودید از توهستم و برای تجربه خلقت تو به جهان آمدم
اگر سوتی دادم، باز دور از اراده لحظه خلقت نبوده
میشه سرکار بفرمائید من چه خطایی کردم که پای تو وسط نبوده و باید یک تنه تاوان تنهایی بدهم؟
حالا دل سرکار خنک میشه من در حسرت تنهایی و عشق همچون کودکی در سرما بهگوشهای کز کنم .
آمدهای در من این جهان مادر مرده را امتحان کنی؟
بهقول گلی« در قیامت چه کسی قراره سرکار را مواخذه کند که اینهمه خطا کردی؟
و همه را پای ما نوشتی» از خودت خجل نیستی؟
چی بگم که دل من هم خوش نیست.....
پاسخحذف