۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

ساده باشیم


دیدی پشت کامیون‌ها می‌نویسند، برچشم بد لعنت. ماشالله. بیمه ابولفضل؟
دیدی این راننده‌ها چقدر باصفا و صمیمی‌اند؟
دیدی وقتی عاشق می‌شوند، زمان را نمی‌فهمند و مثل آهو می‌روند و میایند؟
دیدی هندی‌ها چقدر شادند؟
به هر دلیل و مناسبتی می‌رقصند؟
بله خیلی مهمه! من و تو نمی‌تونیم برقصیم.ما حتی نمی‌تونیم کودکانه از ته دل بخندیم یاپابرهنه بر چمن خیس راه برویم. به‌قدری بند و بسط به روح‌مون زدن که نمی‌تونیم از جا تکون بخوریم! هندی‌ها معنوی

هستند. اروپایی‌ها و امریکایی‌ها اهل منطق و علم. این‌ها مثل ماشین زندگی می‌کنند. اون‌ها مثل گنگ جاری و شناورند. شاید فقیر و گشنه؛ اما، عشق را خوب می‌شناسند
با خدا صبحانه می‌خوردند و شب هنگام با شیوا به بستر می‌روند . ما حتی از سایه‌هامان ترس داریم
سکس‌شان تانتراست و لمس و نگاهشان مقدس
این‌همه به خاطر حضور سادگی نیست؟ ما با اینهمه بار تجدد کجا را گرفته‌ایم
تو رو خدا یکی منو پیدا کنه. انگار بین راه خودم و گم کردم؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...