چه کنیم دیگه؟
کاش همه چیز را میشد از مرکز خرید تهییه کرد. دوروزه زوری دارم به خودم روحیه میدم. از صبح جلوی آینه میایستم و زور میزنم بلکه یهکم نیشم باز بشه
ولی یکی نیست به این دکتر جون محترم بگه« اگه نشستی تا معجزه کنم و روحیهام ناخودآگاه برجسته بشه؟ باید برم دنبال یه دونه از این عصا سفیدها» حتی یکی نیست بپرسه: جناب آقای دکتر خان، یا شما در مریخ ساکن هستی یا دلت الکی خوشه
هرچی زور میزنم نه تنها روحیه بهتر نمیشه. بلکه یاد همه نداشتهها هم افتادم. با این حساب اوضاع هر لحظه خرابتر میشود و من از جراحی دورتر. فکر کن! بقدری ضعف کردم که در اوج ناامیدی فکر کردم. ما که دیگه داریم میمیریم. بذار یکی از این آقای شوهر ها رو برداریم. بالاخره یکی باشه تو مسجد، وایسته دم درمردانه
ببین دکتر جون چه روحیهای ساختی برام؟
همه رو ول کن این بهقول گلی این « ولنتاک» رو کجای دلم بذارم که رسید و بهقول قدیمیها ما هنوز هیچی؟
اره خاله؟؟؟؟
پاسخحذفتو هم منتظر معجزه؟؟؟؟
والا فکر کنم این هوای الوده یه دنیاست که هممون داریم به بلای مرموز قحطی روحیه گرفتار میشیم...
خدایا...
بارون نشاط برامون ببار...