۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

جمعه بازار



همشهری، سلام
عصر دیروز در جمعه‌ای صمیمانه و ایرانی کنار بانو حسابی یاد تو کردیم ( تا دلت بخواد غیبتت رو کردیم و از انواع صفحه دریغ نداشتیم. ) و جایت هم سبز و هم خالی که، خالی بندی‌ست.
یاد " من می‌دونم‌های" سه‌ گاه و چهارگاهت با ما بود وروز جمعه در وطن و سودای درخت گردوی تو
بخند
نمی‌دونیم فردا قراره چی پیش بیاد و حقیقت همین اکنونه


۲ نظر:

  1. حسابی حسودیم شد..1
    من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می روی بسلامت - سلام ما برسانی..1

    پاسخحذف
  2. اره خوب فردا می آد و میره بی توجه به ما. اصلا براش فرقی نداره ما هستیم یا نیستیم. تقریبا به ... هست. همینش منو کمی تا قمتی آزار می ده!1

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...