۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

شهر فرنگی


شهر فرنگ می‌دونی چیه؟
آره همون که سه تا لوله داره و دنیا رو از توش نشون می‌ده
من از بچگی از این آقای شهرفرنگی محله بدم که هیچ می‌ترسیدم.
شاید حس خفگی می‌کردم که بخوام دنیا رو از توی لوله نگاه کنم و اون برام شرح بده که چی به چیه؟
شاید می‌ترسیدم با خیال داخل قوطی برم و دیگه پیدا نشم؟
هرچی که بود بالاخره از این بچگی حضرت پدر
در پیشانی من چیزی خوانده بود که کس نخواند و نخواهد خواند
جوش نیار الان می‌گم
از بچگی از این‌که دیگران برام دنیا رو محدود و بسته تعریف کنند
بیزار بودم
از اینکه یه پنجره بدن به دستم تا آخر عمر فقط از اون سوراخ جهان را ببینم منزجر بودم
حالا بعد از گشت سال‌ها می‌بینم هزاره‌هاست از پای چارچرخة شهرفرنگی جم نخوردم و فکر می‌کنم آزادم
خواب خوش زندگی




۱ نظر:

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...