۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

با تبریک حضور شعرا

اوه چشم شیطون کور،گوشش کر
داره بارون می‌زنه. آخ، اگه بارون بزنه
خب تقصیر من چیه که آنتن‌ها به سمت اوضاع و احوال جوی نوسان داره و با بارون دلم عشق می‌خواد
با گرمی، یه سایه‌بون خنک. تا هوا گرم می‌شه به درون با سردی هوا پشت هیچستانم
مثل حدیث همزیستی من با سیگارست که بعد از هر حالت یک سیگار. خوشحالی، یکی. ناراحتی، یکی. بیکاری، هر چندتا
بیا هنوز چهارخط نشده بارون تموم شد. حالا من موندم و یه کارواش بیخود به گردنم
بازم شکر، مثل اشک ابر بهار بود
شاید خدا عاشق شده؟
اوه یک قطره اشک شاعرانه بود؟
خدایا تو هم فهمیدی؟
فکر کن!

 الهی صدهزارمرتبه شکر که به من ذوق شاعری ندادی و گرنه با این احوالات و نبود ترمز ،
 چه گندی زده بودم به شعر پارسی و بی‌شک و فی‌الحال از طرف انجمن شعرای ولایت خونم مباح شده بود
البته خوبتر که فکر می‌کنم،

می‌بینم بدهم نیست یک امتحانی بکنم.
  اما از سر رفاقت مرام مایه می‌ذارم و به‌نفع بعضی‌ها کنار می‌نشینم و بیش از این دردسر نمی‌سازم


من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...