دیشب بهقدری انرژی ناب و بالای جوانی در این خانه پخش شد، تا خود صبح خوابم نبرد. یک فرند لیست محصول اینترنت که من ازش خیری ندیدم ولی خب چون من اصولا مورد دارم. تقصیر نسل هستهای چیه؟
دیشب اینجا با خاک یکسان شد و من الان از پشت خاکریز خودی پست تازه مینویسم و از فرط خستگی هنوز نمیتونم از تخت جدا بشم. یکساعت که فقط چشمم به سقف بود ومتحیر زمان را مقایسه میکرد و بعد هم که تونستم از جا بکنم، با لیوانچای تازه دم احمد عطری به سنگر برگشتم و گمان نبرم تا عصر از این حیرت، شعف و خستگی بیرون بیام
نوش جون همهشون ما که سن جوانی را به جنگ و انقلاب دیگران باختیم؛ ولی قد کشیدیم
به هر شکل اونهایی که جا برای رشد داشتن، رشد کردن و آنها هم که ماندن و جای رشد را ندیدن، چپ کردن به یک جهتی و ما بقی هم که یا معتاد و درمانده و یا خدا داند
منکه از فرط بیدستو پایی تا همین حالا؛ با کسی آبم به یک جوب نریخت و رختهامون زیر یک آفتاب خشک نشده . بخصوص با بانوان گرام
دکتر جان معتقده الگوی تو پدر بوده و برای همین طلبة رفاقت با اولاد ذکور آدمی نه بانوان گرام. مام گفتیم دکتر راست میگه. بهتر از اسم بدنومی که هست؟
چیبگم ؟ این دیگه تخصص من نیست راجع بهش نظر بدم. شاید دکتر جون راست میگه؟
ولی دکتر جون باید از این باب دست خط میداد که خدمت اولاد ذکور آدم، ارائه کنم که نداد
نیمی از مهمانهای دیشب را نه من و نه حتی پریا هم نمیشناخت و دیداری به سبک هستهای برابر چشمهای من و بانو مریم شکل میگرفت و البته ما جای دوستان اونوره آبی را هم خالی کردیم.
یکی یکی از در میآمدن و هم دیگه را حدس میزدند و یا از روی عکسها میشناختن
خدایا به نظر شما ما هم آدم بودیم؟ ولی زمان ما هیچیک از این خبرها نبودها. یهخورده فکر کن ببین اصلا یادت بود که نسل ما را هم آفریدی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر