۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

هوی عامو



اه
واقعا که!
گند... بزنن بعضی شمامردها رو
خب من‌که از تنهایی می‌میرم اینطوری.
از بچگی با دخترا آبم تو یک جوب نمی‌رفت چون، ضر ضرو بودن
پسرهای مدرسه شدن همبازیم تا حالا
وقتی می‌گم پسر، یعنی خواجه.
نه واقعا یک مرد
بعضی که نه اکثرا به‌قدری بی جنبه تشریف دارند که آدم جرات نمی‌کنه جواب سوال‌شون رو بده
به علیک و وضع هوا نرسیده داره میگه« زدم به هدف و الی آخر» و دنبال اتاق خوابه که بکشونت اونجا
اولا که عامو ما اگر شما اولاد لیلیت رو کم داریم نه به این معنی که همه‌تون رو کم داریم.
که اونم اگر پیدا شده بود من همچنان تنها نمونده بودم
چرا فکر می‌کنید این بانوان گرام رو به موت نشستن تا شما ها دست مرحمتی به سرشون بکشید.
هر یک اگر اراده کنن می‌تونن تاج و تختی به زیر بکشند.
همان طور که در تاریخ بارها شاهد بودیم
یکیش هم من. چرا که نه؟
انقدر اقتدار داشتم که هفده سال بی شماها زندگی کنم؟
باقیشم بلدم چطور در زمین خدایی کنم.
خودتون رو جمع کنید دیگه گندش رو درآوردید . تا کی ؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...