۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه
نامشروع
یکبار دیگه یکی سراغ این ورپریده گلی رو از من بگیره، نگرفته. گفته باشم
بابا من فکر کردم نویسندگی هم مثل زندگی و فیلم هندی با هم رابطة رمانتیکی داره و مشت میزنی گود میشه؛ دمش رو میکش دراز میشه. اسمش شد قاشق
راستش هرطور که فکر میکنم دیدم من باید این چند روز ماندة عمر رو به چلک پناه ببرم و دوباره بشم همسایه رستم اینا
که چی حالا معروفم بشیم و منه دوباره یابو برش داره و من میمونم و واویلا
آقا شوخی نداره که، همه شما شاهدین از اول گفتم سیاس نیستم و اصلا به گروه خونیم نمیخوره بازیهای خطرناک. اونکه مولاناست با نزدیک نهصد سال سابقه و پارتی و اون دولت عثمانی به اون گندگی پشتش ایستاده، وزارت فخیمه ازمابهترون داره لیلی دنبال بهونه ممنوعیت چاپش میگرده.
کی بود که گفتم تا عاشقانههای نظامی و حافظ و سعدی دوباره بررسی بشه
اگه پیک موتوری توی راه گمشون نکنه و به ارشاد برسونه و ............... سفرهای مارکوپولو که تازه بگن
چه معنی داشته این مولانا اینطور دل به شمس ببنده؟
که این دوحالت داره. اول اینکه باید دید شمس مرد یا زن بوده؟
باز اینهم دو حالت داره
یک، اگر زن بوده که چه مناسبتی داشته اینهمه ساعات خلوت زیر یک سقف؟ ترویج فساد و فحشا در قونیه؟
دو، اگر مرد بوده باز، چه معنی داره که مولانا دل به یک همجنسش ببینده.............................؟ الی آخر
سه، مولانا و پدرش از ناراضیان فرار مغزها بودن. به ما چه که دو مفسد در قونیه چه گفتدند و شنفتند؟
باقیش رو من نمیگم خودت حدس بزن. با این اوضاع اونها اجازه بدن هم؛ گلی غلط میکنه پاش رو از گلیمش که یک وجب بیشتر نیست دراز کنه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر