هیچوقت یادم نمیره چطور یهروز سر کلاس زبان دوم راهنمایی خانم معلم زد توی خال یکی از پسرای کلاس که من تا اون روز همگی رو سیب زمینی میدیدم
کامبیز گرد و قلمبه ده دقیقهای میشد رفته بود زیر میز و بیرون نمیاومد. من که هالو حدس میزدم درس حاضر نکرده
تا اینکه خانم معلم خم شد زیر میز و کامبیز رو با گوش بیرون کشید
تازه زنگ تفریح از حرفهای باقی دخترها فهمیدم، آقا اون زیر مزنه دامن یهوجب بالای زانوی خانم معلم رو پیدا میکرد
خانم معلم آلامد، چند کلمه ازش پرسید که کامبیز که خودش همینطوری بر بود از ترس از زبون هم رفت. تا اینکه خانم پرسید: لاو
بزمچة احمق بلافاصله گفت: خانوم یعنی " عشق "
خانوم که کارد میزدی خون ازش بیرون نمیزد گفت: بشین کره خر احمق.
از قنداق فقط پدر سوخته بازی یاد میگیرید
ای خانم کجایی که خریت کنجکاوانة همة بچههای کلاس روی سر من
پدر سوخته ها بلد نیستن بنویسن ولی بلدن اول از همه عاشق بشن
bah bah; che khob kari mikonanad in doostan ghadim ba ham hamneshini mikonand gol migoyand gol mishenavand....be weblog doostan door o nazdik sar mikeshand
پاسخحذف.....
arezoyeh salamati shoma va dooste moshtarak ra daram....
hame chi jalebe...yani jaleb shodeee engar!!!
پاسخحذف