فکر کن! نه فکر نکن چون تو هم در این صبح جمعه مثل من سرت داغ میشه
هنوز آدمهایی رو میبینم که دارن به عزرائیل نزدیک میشن و همچنان نگران عمر در پیش رو هستند. البته که عمر دست خداوندگار عالم است و خدا را چه دیدی، شاید اینها بخشی از انسانهای رجوع به اصل کرده باشند و تضمین عمر هزار ساله را از بالا گرفتن و با این حساب میشه گفت تازه در عنفوان جوانی و شکفتن قرار دارند
که خب البته هم میتونن هر روز یکی را امتحان کنند آنقدر که در آیندة هزارساله و پیری تنها نمونند
اما منو تو چی که خود باور داریم امروز و فردا و یا هر لحظه جناب عزرائیل جفت شیش میآره و رفاقت با برادر جبرئیل هم دیگر کار گشا نخواهد بود
باید کیسه همه آرزوها رو پشت سر بذاری و با واقعیت اکنون زندگی کنی
مردم خبر ندارند همچنان در پی آرزوهایی هستند که حتی اگر به دست بیارن دیگه به درد نمیخوره، چون همچنان دنبال آرزوهای بهجا مانده از جوانی میگردن و در حالیکه نه دیگه اون چیزها ما را خوشحال میکنه، نه انقدر احمقیم دیگه که به سادگی باورش کنیم
و نه اصلا لازمش داریم
شاید قدیم دلم میخواست، یکی باشه باهاش از دیوار راست بالا برم،نصف شب ببرمش قبرستون کهنه تماشا کنیم یا ساعتها بس بشینه تا مدیتیشنت را تمام کنی
الان نه اون دیگه حوصله اینها را داره و نه ما
بد نیست یک باز نگری در آرزوهای عاشقانه داشته باشیم
عشقی عاری از وحشت و خودخواهی که بتونی در آرامش از اینهمه خستگیهای اجتماعی فارغ بشی
منکه برنامه آینده هجرت به هند، که دیگه تحمل این امواج خودخواهی انسانی که برما اثر میگذاره را ندارم
دلم آرامش میخواد برای سفر، برای دل کند
دیگه حتی عشق هم نمیخوام که با ورودش میتونه تو رو برای باقی عمر مونده تو خماری و دردسر بندازه
خلاصه اینکه، بچهها بهتر نیست باور کنیم بزرگ شدیم و آرزوهای کهنه دیگه برای سن ما کارگر نیست؟
هنوز آدمهایی رو میبینم که دارن به عزرائیل نزدیک میشن و همچنان نگران عمر در پیش رو هستند. البته که عمر دست خداوندگار عالم است و خدا را چه دیدی، شاید اینها بخشی از انسانهای رجوع به اصل کرده باشند و تضمین عمر هزار ساله را از بالا گرفتن و با این حساب میشه گفت تازه در عنفوان جوانی و شکفتن قرار دارند
که خب البته هم میتونن هر روز یکی را امتحان کنند آنقدر که در آیندة هزارساله و پیری تنها نمونند
اما منو تو چی که خود باور داریم امروز و فردا و یا هر لحظه جناب عزرائیل جفت شیش میآره و رفاقت با برادر جبرئیل هم دیگر کار گشا نخواهد بود
باید کیسه همه آرزوها رو پشت سر بذاری و با واقعیت اکنون زندگی کنی
مردم خبر ندارند همچنان در پی آرزوهایی هستند که حتی اگر به دست بیارن دیگه به درد نمیخوره، چون همچنان دنبال آرزوهای بهجا مانده از جوانی میگردن و در حالیکه نه دیگه اون چیزها ما را خوشحال میکنه، نه انقدر احمقیم دیگه که به سادگی باورش کنیم
و نه اصلا لازمش داریم
شاید قدیم دلم میخواست، یکی باشه باهاش از دیوار راست بالا برم،نصف شب ببرمش قبرستون کهنه تماشا کنیم یا ساعتها بس بشینه تا مدیتیشنت را تمام کنی
الان نه اون دیگه حوصله اینها را داره و نه ما
بد نیست یک باز نگری در آرزوهای عاشقانه داشته باشیم
عشقی عاری از وحشت و خودخواهی که بتونی در آرامش از اینهمه خستگیهای اجتماعی فارغ بشی
منکه برنامه آینده هجرت به هند، که دیگه تحمل این امواج خودخواهی انسانی که برما اثر میگذاره را ندارم
دلم آرامش میخواد برای سفر، برای دل کند
دیگه حتی عشق هم نمیخوام که با ورودش میتونه تو رو برای باقی عمر مونده تو خماری و دردسر بندازه
خلاصه اینکه، بچهها بهتر نیست باور کنیم بزرگ شدیم و آرزوهای کهنه دیگه برای سن ما کارگر نیست؟
man be andazeyeh yek abr delam migirad...
پاسخحذف