فکر کن توی این گرما اینجا بودی
میتونه مثل خوردن روزه با یک لیوان آب خنک دوباره آدم رو زنده کنه
میتونه بهقدر الهام ، قرآن به نبی، اُمی واسه من ، معجزه کنه
میتونه به حرمت حیات دوباره نیشم باز بشه
میتونه خاطرة تب داغ این ایام را بشوره و خرداد و تیرها را برای حتا شده چند روز از ذهنم جدا کنه
از خشم نسبت به پریا و خشم پریا از من
از تارهای سیاه، ظلمت
از تنهایی کشدار و طولانی، شده
از زوایای بی روح ، قربانی شده
از نگاه منتظر، پنجره چهقدر خستهام
باید از اینجا برم
شاید ذهنم از سیاهی بکنه
خداوندا تو بزرگی و تو آگاه
در دوراهی کج و بیریخت، حقیقت و تردید
درگیرم
ما بین قضاوت
و
خطا گرفتارم
بین شناخت آدمیت از عشق
از مرگ و تولد
از دلیل ماندن بین اینهمه چرایی
بیقرارم
من همیشه
در فکر،
فرارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر