۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

عصر نیم بند جمعه




سلام
سلامی با طعم انجیر، مقدس

یک عصر جمعه بلاتکلیف سپری می‌شه و من هنوز به رضایت از خودم نرسیدم
تازه کلی کار انجام دادم که به‌خودم بگم هستم
گل‌های بالکنی را غذا دادم. ماشین به کارواش بردم و ...... اوه! آپاراتی داشت یادم می‌رفت. رفتم پنچری هم گرفتم
کاش یک تون‌آپ یه جا پیدا می‌شد تا پنچری خودم رو بگیره
گمان کنم از پنچری و تیوپ و اینا گذشته. نه که تیوپ‌لسه؟ باید به‌کل لاستیک عوض کنم

ای خدا شما که این‌همه امکانات پیشرفته در نبوغ بشر جا دادی. مجوز قلب باطری دار و گوسالة شبیه سازی شده هم دادی
حالا این‌که اون ذلیل مرده‌ها یواشکی تو زیر زمینا یه‌وقتی آدم هم بسازن گناهش پای خودشون

مگه شما مصلحت بدونی. که یک روحی ای همچی نیم بندی درش بدمید که حتما اونم از ارادة خالق جدا نبوده
حالا یک لطفی بکنید و در دل یکی از این مخلوقات نابغه بندازید یک باب آپاراتی، انسانی درمایه‌های کلابی دوستانه و اینا . ... . . . و ... اینا فکر کنم یک نسخة معجزی برای احوالات گرفتة این غم‌زدگان بشه؟
ها؟
نظر شما چیه؟
حالا نمی‌خواد به این سرعت پاسخ بدید. خوب فکر کنید.
به پنچری‌هایی که آخر شب فریاد ال امانشون براه افتاده
اگر در مصلحت عام دیدید
لطفا فرمان وحی آن را به جبرئیل ابلاغ نمایید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...