۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

می‌رم آدم بشم



به ما می‌گن: آدم. البته اگه خداوند و صد و چند هزار پیامبرش که دیگه در اکنون به مرز هفت میلیارد رسیدن رضایت بدن
به ما می‌گن: انسان. تازه این‌که کمه. خودش گفته: اشرف مخلوقات.
البته که: ذکی
به خودم بودم.
نیشت رو ببند. لاکن می‌خواستم چیز دیگه بگویم که تو زود به خدا گرفتی
آخرش از خونه تکون نخورد م و فقط دور خودم چرخیدم و مثل چیز، خونه سائیدم و تی کشیدم
خلایق هرچه لایق
این انسان موجودی‌ست که گاهی کار می‌کنه. گاهی تفکر داره و گاهی ذهنش داره سرویسش می‌کنه. این انسان
مسئولیت داره. مسئولیت همان چیز یا تعهدی‌ست که به‌تو می‌گه : تو مهم نیستی. تو آزاد نیستی که هر موقع هرکاری دلت خواست بکنی
این انسان عاشق می‌شه. البته نمی‌دونم آخرین عشق حقیقی زمین کی و چه وقت رخ داده؟ اما نیم‌بندش رو هنوز فکر می‌کنه، عاشق می‌شه
این انسان فارغ می‌شه. متنفر و منزجر می‌شه، از همونی که زمانی عاشقانه می‌پرستیده
این انسان باید کار کنه، پاسخ‌گو باشه
دو دره باز می‌شه. این انسان همیشه و همچنان به محبت، هیجان
احساس، شوق برای ادامه نیاز داره
این انسان با این‌که حق نداره، حتا عاشق هم می‌شه. مجبوره به‌خاطرش دروغ بگه و واقعیت هستی وارونه جلوه داده می‌شه
این انسان، هرزه می‌شه
دفعات اول با وجدانش درگیری داره. بعد عادی می‌شه. او حق داره عشق را بیرون از خونه همیشه داشته باشه
این یکی انسان در خودش می‌پیچه. فساد نمی‌پذیره. راهب می‌شه
از نوع کوه آتشفشان
سرکوب‌های فراوان
این انسان هم خطرناک می‌شه
همه این‌ها روگفتم که بگم: این انسان باطری عشقش ته کشیده. نه تراکتوره نه گاو آهن
نه نوشتنش می‌آد نه حتا بودن
کارم نمی‌آد.
اما وجدانم یقه‌ام رو گرفته نمی‌ذاره برم راست کاری که
دلم می‌خواد
اصلا، تازه
دیگه غلط بکنم از دیار اهل ادب و حرف ، مفت باشم
می‌خوام دیگه و فقط نقاشی بکشم
خلاف ترین نوع هنرمندان هر عصر نقاشان، مجسمه‌سازان و این اواخر هم که سینماگران هم به ما پیوستند.
اصلا میرم خلاف می‌شم و خودم یک نفس زندگی می‌کشم
در گمانمی
دور از نام و رنگ و جنگ و بنگ
می‌رم آدم بشم
البته نه که همین حالا
اما بزودی و یه‌روز از صبح
.
.
.
.
می‌رم آدم بشم
کاری از، سنبله
بزودی در " چلک، نوشهر" برنده هیچ سیمرغ بلورین
زرشک بلوری برای بهترین ترسیم از تصویر زشت آدمیت
برندة جلوه‌های ناویژه
و نامزد نقش اول، زن از آخر
در جشنوارة فیلم، آدمیت

۴ نظر:

  1. ُسلام گلی جان ...

    عالی بود عالی بود ، اینقدر ذوق کردم وقتی این مطلب رو خوندم . . . که از هیجان نمی دونم باید سر به کدوم دیوار بکوبم . . . انگار چیزهایی رو که سال ها دنبالش بودم پیدا کردم ...

    دیگه حتی نمی دونم چی می خواستم بپرسم ازت ...

    فقط بگم حرف نداشت عالی بود...

    پاسخحذف
  2. امین
    آدم که از هیجان سر به دیوار نمی‌کوبه
    بالی برای پرواز در می‌آره
    تا انتهای باورهای
    تا اون‌جا که دل خوش
    باشه

    پاسخحذف
  3. آخه می دونی چیه گلی ....

    از اونجایی که آسمونی واسه پرواز ندارم ، بالهامو هم از بیخ سوزوندم راه دیگه ای ندارم . . .

    پاسخحذف
  4. دیگه خلاص
    راحت
    می‌دونی نه بالی و نه آسمونی برای پرواز هست
    بیشتر به زمین توجه کن
    چون باید راه بری
    چون گاهی هم باید بدوی

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...