من ایرانیام
یعنی من دلم میخواد ایرانی باشم یا تو.
هرموقع هم که نخواستی میتونی هجرت کنی و با موهای بلوند که البته به تو نمیآد و یک نام آلا پلنگی، اجق وجق ندید بدیدی؛ هویت تازه اختیار کنی
تا حالا نکردی، چون فرهنگی در خون تو جوشش داره، اصیل ، ناب، پرآوازه، پر افتخار
این تو رو توی این خاک نگه میداره. میدونی هیچ کجای این دنیا حس و خلاقیتی که در ژن تو در اینجا فعال میشه ، نداری
وطن یعنی با همه خواستههات بسازی چون اینجا
کوچهپس کوچههای پر از تخم سگش خواب ظهر تابستون رو کوفتت میکنن
یا صبح جمعه
با صدای : آی، یخچال، کمد، آهن پاره، تانک ، کاتیوشا، آدم...خبر..... میخریم.
همسایهها بهخاطر پارک جلوی در خونة هم، از ِگل هم آویزون میشن و ترتیب خوارمادر هم رو میدن. اما کافیه نصف شب زنگشون رو بزنی و کمک بخوای، همه محل بسیج میشه
این بهخاطر فرهنگ ایرانی یا بهتره بگم ذات پهلوانی و قلندری در ماست
وطن یعنی مششمسالله که میری یه ماست ازش بخری یکساعت باهاش گپ میزنی
وطن یعنی امینالدولههای کوچه های خاطرات ما، که همیشه از زیرش عبور میکنیم و به کودکی بازهم قبلتر میریم
وطن یعنی ترسهای نمرات سه کرده و یاد خشم و غضب پدر
وطن یعنی، شاهنامه خوانیهای پدرجان
یاسهای سفید جانماز بیبی
وطن یعنی صدای بنان در ظهر جمعه
وطن یعنی، چشم تو چشم هم نگاه کردن، فهمیدن، رسید، خندیدن
وطن یعنی شب جمعههای ناب کودکی.
یعنی سندباد، یعنی پینوکیوی ژاپنی و سیندرلای والتدیسنی
یا سیاه خیمهشب بازی، جوهر
یا به روایت شهر قصه
شهرما یه شهر ایده الیه
مردمش مردم دار
همه خوب و مهربون چشمشون در انتظار مهمون
همه پاک و بیریا
همه در صلح و صفا
ما در این شهر قشنگ یکدونه ملا نداریم
دزد و جیب بر نداریم
شاعر ...یوز و جلمبر نداریم
رمال مفت خور نداریم
حاجی، نزول خور نداریم
شبهای الله اکبر
وطن یعنی جایی که تو درش عشق را تجربه کردی
عشق را تجربه میکنی
عشق را به ادراک خواهی کشید
وطن یعنی همه دلبستگیها. بچگیها، ذوقها و فالگردوهای دزدانه
یعنی من دلم میخواد ایرانی باشم یا تو.
هرموقع هم که نخواستی میتونی هجرت کنی و با موهای بلوند که البته به تو نمیآد و یک نام آلا پلنگی، اجق وجق ندید بدیدی؛ هویت تازه اختیار کنی
تا حالا نکردی، چون فرهنگی در خون تو جوشش داره، اصیل ، ناب، پرآوازه، پر افتخار
این تو رو توی این خاک نگه میداره. میدونی هیچ کجای این دنیا حس و خلاقیتی که در ژن تو در اینجا فعال میشه ، نداری
وطن یعنی با همه خواستههات بسازی چون اینجا
کوچهپس کوچههای پر از تخم سگش خواب ظهر تابستون رو کوفتت میکنن
یا صبح جمعه
با صدای : آی، یخچال، کمد، آهن پاره، تانک ، کاتیوشا، آدم...خبر..... میخریم.
همسایهها بهخاطر پارک جلوی در خونة هم، از ِگل هم آویزون میشن و ترتیب خوارمادر هم رو میدن. اما کافیه نصف شب زنگشون رو بزنی و کمک بخوای، همه محل بسیج میشه
این بهخاطر فرهنگ ایرانی یا بهتره بگم ذات پهلوانی و قلندری در ماست
وطن یعنی مششمسالله که میری یه ماست ازش بخری یکساعت باهاش گپ میزنی
وطن یعنی امینالدولههای کوچه های خاطرات ما، که همیشه از زیرش عبور میکنیم و به کودکی بازهم قبلتر میریم
وطن یعنی گلی و عشق آب تنی در حوض لاجوردی، بیبی
در ظهر تابستان و زیر شاخههای آویزان و پُر بار سیب
وطن یعنی نخودچی کیشمیشهایی که بیبی گوشه چارقدش گره میزاد تا تو بیاییدر ظهر تابستان و زیر شاخههای آویزان و پُر بار سیب
وطن یعنی ترسهای نمرات سه کرده و یاد خشم و غضب پدر
وطن یعنی، شاهنامه خوانیهای پدرجان
یاسهای سفید جانماز بیبی
وطن یعنی صدای بنان در ظهر جمعه
وطن یعنی، چشم تو چشم هم نگاه کردن، فهمیدن، رسید، خندیدن
وطن یعنی شب جمعههای ناب کودکی.
یعنی سندباد، یعنی پینوکیوی ژاپنی و سیندرلای والتدیسنی
یا سیاه خیمهشب بازی، جوهر
یا به روایت شهر قصه
شهرما یه شهر ایده الیه
مردمش مردم دار
همه خوب و مهربون چشمشون در انتظار مهمون
همه پاک و بیریا
همه در صلح و صفا
ما در این شهر قشنگ یکدونه ملا نداریم
دزد و جیب بر نداریم
شاعر ...یوز و جلمبر نداریم
رمال مفت خور نداریم
حاجی، نزول خور نداریم
شبهای الله اکبر
وطن یعنی جایی که تو درش عشق را تجربه کردی
عشق را تجربه میکنی
عشق را به ادراک خواهی کشید
وطن یعنی همه دلبستگیها. بچگیها، ذوقها و فالگردوهای دزدانه
وطن یعنی آبپاشی حیاط توی یک عصر تموز
پاسخحذفوطن یعنی بوی خاکی که از باغچه تو هرم گرمای تموز جونتو صفا می ده
وطن یعنی پشه بند شبهای تابستون تو حیاط
وطن جرعه های آب خنکه از کاسه لعابی
وطن تماشای ماهه تو بدرش
وطن یعنی تو
وطن یعنی داشتن یه همکلاسی
وطن یعنی خاطرات همه همکلاسیها
پاسخحذفدر طعم هندوانة خنک تابستان
در پستوی نمرات تجدیدی
وطن یعنی تو و مهر تو
پاسخحذفبانو جانم
ننوشتی که کیستی
پاسخحذفاما متشکرم
غرق لذت شدم