۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

کلنگ از آسمان افتاد و نشکست


حالا برم سر، اصل مطلب که احوالات پریشون این چند روزه و تا همین حالام باشه
حالا اگه من اینجا بنویسم و تو اون‌جا بگی : این یارو دیونه است، چی عوض می‌شه؟ یکی به یکی نگفته دیونه. از دیونه‌ها که کم نمی‌شه؟
نگم هم دنیا کامل تر نمی‌شه. دنیا همین‌طوری در این لحظه با من کامله. وقتی نباشم یک تلخ از دنیا کم می‌شه
تا صبح که نه. دروغگو، سگه. تا نزدیک ساعت چهار بیدار بودم
پا برهنه بر سرامیک‌ها راه رفتم. نوشتم. ننوشتم. خوندم ، نخوندم، دیدم،‌ ندیدم
هر طور بود بدون آرام بخش به بستر رفتم. همیشه فکر می‌کنم وقتی تصمیم به ترک خورد همون نیم قرص زپرتی آرام‌بخش شبم را می‌گیرم، معمولا زمان سختی و ناسازگاری‌هاست. تازگش فهمیدم: وقتی قرص نمی‌خورم ناسازگار را آغاز به دیدن یا شنیدن و لمسش می‌کنم
و چون از آدم بدبخت و آویزون قرص بدم می‌آد ترجیح می‌دم دارو نگیرم
چمی‌دونم. می‌گن کانال‌های انرژی رصوب می‌کنه و می‌گیره. همیشه که نباید سکته قلبی یا مغزی کرد
همگی عمری‌ست سکتة پیوندگاهی داریم و خبرمون نیست
گو اینکه منم که فکر می‌کنم می‌فهمم غلطی نتونستم بکنم جز این‌که متعجب بنویسم: اوه ، ما دوباره سکته کرده‌ایم. اوه » بعد هم یادم می‌ره. در نتیجه
یه مرغ دارم روزی سه تا تخم می‌کنه
تو بگو: چرا سه تا؟ من بگم: پس چندتا؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...