۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

ای خانم، بده در راه خدا



وقتی ساعت پنج بعداز ظهر، آخر تیرماه چرتت رو زنگ اف‌اف پاره می‌کنه. برای خودش بهتره که زنگ را درست زده باشه
تو گوشی را برمی‌داری و انگار که یک نوار از پیش ضبط شده خیلی محکم و مسلط داره برات می‌گه:
که بچه‌های یتیم داره و برای گدایی به در خونه‌ات اومده

همون وقتی که فقط بره خدا رو شکر کنه که یه چی بهش نگفتم از خودم می‌پرسم:
یعنی راست می‌گفت؟ این رافت انسانی منه.
روحیة رابین هود درونی هر یک از ما
بی‌پاسخ نگذاشتن، دست نیاز. اما نیاز.

به جان مادرم چنان قلدرانه داشت از بی‌پدری بچه‌هاش می‌گفت که " البته بعید هم نبود مردک از دست بانو سر به بیابون یا به گور سرد سپرده باشه؟ " کافی بود در یک کارگاه چیه؟
در یک کارخونه به حکم سرکارگر استخدامش کنن
یک نعره بزنه کافی‌ست تا ملت سوراخ موش بخرن
من چرا باید به حکم، انسانی‌ت خودم به یک باج گیر خوشبختی باج داشته‌هایی رو بدم که هر یک را به قدرت لیاقت و سختی به‌دست و یا حفظ شده
و او که انگلی زیستن را خوب شناخته و به فطرت کثیف ابلیس خود را باخته
مرا با ید یک شب تا صبح با خودم درگیر کنه. که آیا راست می‌گفت و من موجود نفرت انگیزی هستم؟
یا نه
تشخیصم درست بوده و از حق انسانی خودم دفاع کردم
شکر هنوز نسل ما مونده. وگرنه تا حالا به عصر آدم‌خوری رسیده بود این بشر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...