کاش زندگی و حساب و کتاب برو و بیاش دست خودم بود
چه میساختم. ها؟
نه من یه چی میگم، شما باور نکنید. اون مال مواقعیست که بوی عشق گرفتم و پرت و پلایی میگم
مثل تب سرماخوردگی مدت داره خودش میره. انسان خدایی و اینام مال همون وقتاست
همون وقتا که چشام از عشق برق افتاده و دلم از شوقش تاپ و تاپ میکوبه و یه چیزی رو میخواد
اما وای وای از وقتی که بیبال و پر باشم. مثل حالا بریم دنبال باقی قضایا
آره همینکه با اینهمه سختی و جون کندن هیچی اون مدلی که ما احتیاج داریم نیست و یا از آب در نمیآد و یا قسمت نبوده و یا بختمون رو بستن........ و اینا و همه چی جز اینکه چیزی تقصیر خودمون باشه
برمیگرده به چرخش ، کواکب و سرور انجم و دل کائنات
نفخة هستی و باد صبا و اینا تا یه فالی خوش بیاد و کار بشه مثل همه زندگی من که هی من خواستم و به جد تلاش کردیم و نرسیدیم
حالا گو اینکه آدم همهجاش میسوزه از اینکه یه عمر بیهوده دویده ولی همینکه میفهمیم که هیچ کجاش تقصیر ما نبوده
از انواع خوش شانسیست که به اندازة بدبختیهاش ده بریک
دیدی ما فقط خاطرات خوب به یادمون میمونه در نتیجه اگه امیدوار باشی عمری به سن نوح نصیبت بشه ممکنه تا اونموقع این نشدههام از یادت بره و وقتی برای نوادهها رفتی بالا منبر یه قصهای در سطح ابراهیم، نبی به یادت بیاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر