همیشه وقتی پیدا میشه که تو منتظرش نبودی
همچین پیداش میشه، که حتا خوابت را نمیدره
ولی یهجور میآد که هرگز از یادت نمیره
یه جوری در حد، معجزه میآد
اما همه اینها در بیخبری میآد. در لحظهای پیدا میشه که تو نه دامی گستردی
و نه چشم انتظاری به پنجره کاشتی
شاید هنوز با لباس خواب وسط اتاق ایستادی تا خواب از سرت بپره
ها والله
خو په چی؟
نه که یه حدوث ناگهانی بناست با معادله و حساب و اینترنت بیاد؟
البته واضح و مبرهن است که با وجود علم ما میتوانیم به اتکای اینترنت گاه معجزات بزرگی از کابل نکبتی مخابرات هدیه بگیری
اما این نه به این معنی که شما بشینی منتظر و چشم به مانیتور بدوزی بلکه یه چی ببینی
باید به کار و زندگی و اینات برسی اون وسطا یهو خودش مثل یه جرقه یه گله آتیش میافته وسط فرش زندگیت
و من بندة آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
ای خدا چی میشه همینطوری که بعضی شب میخوابن صبح که بیدار میشن، مدرک دکتری دارن
مام شب بخوابیم و صبح بیدار بشیم ببینیم وای قیامة القیامه شده و هرکی هرکیه و تو عاشقی
عاشق ها
نه از این عشقای الکی پلکی
هم چین یه چی درست و درمون
از همونا که هر وقتی اومده گفتیم: این دیگه خود، آخریشه
خود، خودشه
اولیش که نبود البته، آخری هم نشد
مگه وقتی یکی میمیره نمیگیم انشالله غم آخرت باشه؟
لابد اینم قرار عشق آخر باشه و بعدش بمیریم که هر دفعه میگیم: این دیگه خود، آخریشه
خدایا یه چی به زندگی ما نازل کن که وقت نزولش پشت آدم عرق سرد بنشینه
نه همون باشه نه همین باشه
خودش باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر