بسکه هر لحظه مراقب بودم خودم خودم رو گول نمالم، شدم کارشناس رسمی گول بیجیره و مواجب و بازنشستگی
نه که مبنی این بود که بیهوده در آینه خودم را بفریبم.
بلکه بر اصل استواری قرار گرفته به نام تحلیلات جانبی و اصلی، ذهن ابلیس
به این معنی که وقتی تو مداوم مراقب باشی که هر احساس معمولیت از کجا و چرا سرچشمه میگیره، خودت تبدیل به سدی شدی برابر همة احساسات آدمی
احساس یعنی، روان با احوالات روحی و موقعیتیت بری. یعنی بیسانسور و پرده پوشی خودت را ببینی و دوستش داشته یا از او راضی باشی
شاید هم ناراضی
هر نوع حسی در ما واقعی میشه و مسیری تازه را تعریف میکنه
حالی نو و تویی دگرگون شده
اما اینهمه صغری و کبری سر ایی بود که بگم. من انقدر وحشتزدهام که از ترس نخواستنها، دیده نشدنها، از یاد رفته شدنهای آنی و بیوقته، از ندیده شدن ................ آنقدر بیزارم که انتخاب کردم تنها بمونم
این یک شعار احمقانه و دلخوش کنک و مقطعیست مثل قوطی کنسروی که تاریخ مصرفش تموم میشه
حاضر نیستم به خودم و به راهی که پا به اون میذارم ، زمان بدم. با اولین جرقه زود وحشتزده میپرم توی لاکم که آسیب نبینم
دست، همه عشقهایی که چنین گندی زدن به من جمیعا درد نکنه
دست، همه اونهایی که به دیده شدن نکشیدن و سایههاشون کافی بود که چنین وحشی بشم درد نکنه
دست، همه متقلبایی که منو تا اینجا و وحشت از مرد رسوندن که بیشتر عمرم را تنها بمونم هم درد نکنه
دست، اونی که آنی داره و پیداش نشده تا من متحول و غرق شعف از عشق بشم هم درد نکنه
دست، هر کی که یک خال سیاه به روح سپیدم انداخت درد نکنه
دست، هر نقاشی که طرحی نوین بهم داد ، درد نکنه
خلاصه که دست، مادرم درد نکنه با این شخصیت محکم و استواری که ازمن پدید آورده
دستش درد نکنه
مادر روزت مبارک
میدونم روز مادر نیست. به وقتش حالش رو نداشتم بهش بگم ، مبارک. حالا که سرکوچهشون ایستادم اینم گفتم بگم و لال از دنیا نرم
خلاصه که دست زندگی درد نکنه که من همچنان عاشق این احوالات قیامتیشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر