۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

چه کسی بود صدا زد.........؟



یک آنفولانزایی هست تو مایه‌های همین آنفولانزا خوکی یا گاوی که خطرناکه؟
اوه آنفولانزا دلی
این که دیگه خدا فقط بهت رحم کنه
یا جستی و زندگی و حال و هول و اینا دیگه و یا برعکس
این آنفولانزا آقای بدآنفولانزاییه لاکردار، کوفتی. یه جوری می‌آد سراغ آدم که آدم خودش حالیش نمی‌شه
تا بفهمی زده ریشه‌ات رو مثل عشقه سوزونده و دیگه تویی وجود نداری که برای نبودنت ماتم بگیری
اما تا این‌جا مشخصة بیماران عادی این مرض بود
اما. اما اگه بمونه و در وجودت کهنه بشه و حاضر نباشه هیچ رقم با دلت راه بیاد. اون دیگه خطر مرگ هم داره. چطور می‌شه بی‌محبت و علاقه، بی بغلی گرم و دوست داشتنی که بهت مداوم یادآوری می‌کنه
تو خوبی، تو دوست داشتنی هستی، من به تو فکر می‌کنم، کارت درسته و الی آخر اون چیزایی که وقتی تنهایی می‌آد سراغت
البته امیدوارم با ترس از تاریکی که در بچگی در ما شکل می‌گیره اشتباه نشه. اما اینم یه مرضه بگیر نگیره
این یعنی تو نتونی در نقطه‌ای بایستی که دلت بهت می‌گه. این مرض یعنی تو همه باورت یا زمین بازی برای دوست داشتن را رها کرده و رفتی
یا حتا یعنی، تو باز به نقطة صفر یکرویداد رسیدی. نقطه‌ای که دوباره خودت را حتا وسط بغل تنها می‌بینی
نقطه‌ای که تو با همه خواستن مجبور می‌شی بری چون همه چیز اون‌طور که تو فکر می‌کنی در نیومده
یا اون‌طور که نیاز تو بوده، جواب نگرفته
یعنی تو هنوز یه عالمه حرف برای گفتن داری، در فرهنگستان ادب ایستادی و راهی جز سکوت نداری
چون تو از جهان دگری
جهان، وهم، تخیل، انرژی و ماده، جهان رویا و جهان، موازی، ابعاد موازی و جهان دگر سو
سفر به دگر سو. دوباره می‌ایستی
ساک می‌بندی و دنبال ناگفته‌هایت به‌راه می‌افتی
این همان نقطة تلخ سهراب است که می‌گوید:
کفش‌هایم کو ؟
باید امشب بروم
و چمدانی که به اندازة پیراهن تنهایی من جا دارد با خود ببرم
کفش‌هایش کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
ما حتا در تلخ‌ترین لحظات ناامیدی هم باز به انتظار صدایی می‌مانیم که بگوید: نرو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...