۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

یه جمع دوستانه


آخ گفتم میهمانی و دلم کباب شد
اون‌وقتا که رفیق باز بودم مدام در حال مراسم میهمانی و یه پا این‌جا بود
و پای دیگرم در کرج که خانه و پاتوق دوستان اون‌جا بود
الان یادم افتاد از این من تا اون من 
چه‌قدر فاصله افتاد
دلم یه جمع دوستانه خواست
تا نیمه شب، دم صبح
فال حافظ
حرف‌های شیرین،
انار آخر شب 
باقالی دم صبح
میدون دربند و 
تیک تیک لرزون زیر برف 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...