۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

معمولا یه چیزی کم داشت


اوه ه ه از جایی که من فرود اومدم تا این‌جایی که الان قرار دارم
می‌دونی چنی راه بود تا تونستم بالاخره بی‌واسطه از زندگی و طبیعت لذت ببرم
از حساب که به در نرفته
اما شمردن سن دختران حوا شگون نداره و آدم عاقل رد سن و سال کسی رو نمی‌گیره
 دنبال زمان آمدن امام‌زمان و قیامت هم نمی‌ره
این دو به یک‌سان با هم از اسرار مگو هستند

بچه که بودیم، یه هم‌بازی می‌خواستم تا یکی من برف بندازم، یک اون جواب بده
به سن بلوغ هم اگه برف می‌آمد می‌رفتیم به احوال خوش عاشقانه که حال بده
در سنین جوانی هم یه پا لازم بود تا بری زیر برف و حال بده
اون وسطا هم که اگه تنها بودیم و برف می‌بارید، نگاه نمی‌کردیم که حال‌مون رو نگیره
اما حالا
تا دلت بخواد بی‌واسطه و جز به جزعش حال می ده
همین‌که نگاه می‌کنم، از خنکی‌ش تمام سلول‌هام تازه می‌شه
از فکر تدارک برای لذت بردن از زمستان
قدم زدن زیر برف
و چه بسی کارهای دیگه‌ای که تازه فهمیدم چه‌قدر تنهایی‌ش بیشتر حال می‌ده
اگه شمال برف می‌اومد سه ماه زمستون رو می‌رفتم چلک
تا از پنجره ببینم
این همه سفیدی و من پشت اون پنجره به تماشا
خلاصه که باید جملات زندگی را ویرایش و مجددا تدوین کنیم
وگرنه زندگی به سمت پیری می‌ره
از من گفتن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...