۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

عطر رز


بعضی عصرها
کانون ادراکم می‌ره یه‌جایی که این‌جا نیست
یه جای توپ و بارانی و باحال
نه کوه و بیابون و طبیعت
یه‌جایی طبقه دومی  که یه جایی از پنجره‌اش،  پیداست
یه عصر خنک و لطیف پراز رضایت از خودم و
راه آمده
شاید این پنجره منو تا این‌جا آورده باشه
عصر امروز پر از رز صورتی
حس‌م رنگ صورتی و عطر رز داره
پس می‌شه رز صورتی
این همان صبح و عصر از بچگی تا حالاست
خوبه عطر رز هنوز یادم هست 
و هنوز تازه‌ و پرم از حس حیات
زندگی یعنی همین رضایت اکنون
وقت نماز و 
شوق بین دو زمانی 



لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...