۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

برف پارو کنی.................ه آی........ برف پارو می‌کنیم



به به به به چه هوایی
جای کرسی، بی‌بی‌جهان خالی
چه حالی می‌داد. ظهر از مدرسه برمی‌گشتی‌ خونه و آش ترخینه دوغ، آش رشته یا آش خشک‌بار ، فصل سرد بی‌بی براه و
  سُر می‌خوردیم زیر کرسی
وای به روزایی که یه چندتایی هم خاله زا و دایی‌زا هم از راه می‌رسیدند
دیگه کرسی بدل می‌شد به صحنه‌ی نبرد، تنگستان

  اواخر تابستون بی‌بی و عروس ریزه‌ میزه‌هاش که هر کدوم  از الان دخترهای من کوچکتر بودن
می‌رفتند به کار ساخت و ساز، ذغال زمستان
یعنی یه‌روز صبح با سرو صدای زندایی‌ها از خواب می‌پریدی و می‌دیدی
دنیا سیاه شده
کیسه‌های بزرگ ذغال، قطار کنار دیوار و تا مراحل بعدی
ذغال شویی، سرند خاکه ذغال‌ها
سوا کردن ذغال‌های درشت و ساختن گوله‌های گرد و سیاه ذغال
در این یه‌مورد برخلاف حضور پنبه‌زن دوره‌گرد که همیشه از اتاق منو بیرون می‌کشید
داخل خونه حبس می‌شدم
سیاهی و کثیفی و اینا. .... که به سوسولی راه نمی داد
ولی الحق که از پشت پنجره نظارت دقیقی داشتم
بعد از اتمام کار ؛ خطی از گوله‌های ذغال می‌دیدی که صف کشیده زیر آفتاب
و ظهر و ناهار دست جمعی خانواده

یه وقت خدا نکرده گمان نبری ما مثل شماها سوسول بودیم و بابت سرماهای اون‌چنانی مدرسه تعطیل می‌شد
خیر برف تا زانوها بود و می‌رفتیم مدرسه 
و جشنواره ی آدم برفی و 
پای چشم‌های سیاه 
کی مثل حالا امروز برف بیاد فردا نباشه 
دلم تنگه برای
آواز................... برف پارو می‌کن.................یم
برفیه............ اوپ...........برفیه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...