خب ایی که گفتی، یعنی چه؟
ما یا عاشقیم یا نیستیم
عشق هم کیفیتی بیرونی نیست که تو دنبال کوش بگردی
برو خدا رو شکر کن یه چیزی درونت هست که بهش بگی، عشق
نمی دونم آخرین بار عهد کدوم پیغمبری این حس را تجربه کردم
تا وقتی هست که تو باورش داری
چه او هم عاشق تو باشه، یا نباشه
حالا اگه تو عاشق بشی این خودش موهبیتیست که شکرانه هم لازم داره
اما دلیل نمیشه ما هر کی که حس کردیم عاشقش شدیم
متقابلا عاشق ما بشه
او می تونه عاشق هر کسی به جز ما باشه و ما هم همچنان عاشق بمونیم
مگه اینکه بریم صفحهی بعدی که میشه.
خب یک طرفه که نمیشه. بینتیجه که نمیشه. همینطوری خشک و خالی؟
که نمیشه ................... آخرش چی میشه؟
این بگیر و ببند و حساب کتاب محصول ذهنه نه دل و جان
نتیجه و تملک و ......... اینا از وقتی وارد شخصیت ما شد که بهفکر سود و زیان افتادیم
آدم عاشق کاری نمی تونه بکنه، جز این که به هر دلیل عاشق باشه
مثل این که به آتیش بگی چرا داغی؟
خاصیتش اینه بسوزونه. وگرنه آتیش نمیشد
حکایت عشق هم از همین دم دستیست
شکر کن کسی هست که ارزش عاشقش شدن را داشته
وگرنه ما که داریم امید از باور آدم و عالم میکنیم
باز یک قدم گنده جلویی
ما عاشق بودن را دوست داریم
نه حکومت و ظلم و جور و طناب و قفل در بسته
آره؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر