۱۳۹۳ بهمن ۸, چهارشنبه

وسطای قطع‌نامه




وسطای قطع‌نامه بود که، سر از مکاتب و فرقه‌های نوبه‌نو درآوردم
باب آشنایی از جایی شروع شد که من در خیابان منوچهری گم می‌شدم
کلاس‌های رنگ روغن‌م اون‌جا بود، نزد استاد ارجمند نیا واحدهای تکمیلی برداشته بودم
بعد از کلاس چنان شیفته‌ی ویترین‌ها و انبارهای کثیف ساخت انواع عتیقه‌جات می‌شدم، که یادم می‌رفت باید برگردم خونه
دنبال چیزی می‌گشتم
یک آینه‌ی بیضی شاید نقره یا برنجی و یک جفت شکلات خوری بلوری سبز
یا
در حال تماشای فیلم صدایی به‌ناگاه کنار گوشم می‌گفت:
زمان جنگ یادت نیست؟ نون سیاه و قند کوپنی و جایی که به خودم می‌آمدم، وحشتزده از جا می‌خاستم که این صدای کی بود؟
تا به توصیه‌ی خواهر بزرگم، بانو ژاله با آقای طاها آشنا شدم
روان پژوه بود و از دوستان کابوک و الماسیان
ما رفتیم تو کار هیپنوتیزم و خواب مصنوعی که داستان‌های تازه‌ای آغاز شد
که در نتیجه کار کشید به خیابان شیخ‌هادی و خانه‌ای قدیمی که یحتمل منزل بانویی بود که دست از سرم برنمی‌داشت
جناب طاها معتقد بود که من رجعت بانو هستم و بناشد یک روز جمعه بریم و در اون خونه رو بزنیم و لابد
پیرمردی نود ساله به‌نام دکتر امیر رو در آغوش بفشارم که:
ای پسر گلم
و تمام این ترس‌ها موجب شد نرم
هیچ‌گاه روز جمعه‌ی مزبور نرسید. زیرا من دو فرزند داشتم که با تائید تمام داستان‌ها
کل علاقه‌ و وابستگی‌م به اون‌ها زیر سوال می‌رفت
که یعنی من همین‌قدر که الان اون‌ها رو دوست دارم،
زمانی هم کسان دیگری را به فرزندی داشتم و همین‌قدر به حکم مادری دوست‌شون داشتم؟
خلاصه که ما از این‌جا وارد جهان ورا فرا شدیم
بعد از متارکه هم که رسم بود بانوهای بیوه‌ی میوه سر از یه چیزی درمی‌آوردن
یا کلاس‌های هنری بود یا عرفان و یا صیغه‌ی نوکیسه‌های قطع‌نامه
و من هم در همان مسیر افتاده بودم
و راهم راه عرفان بود
با کاستاندا هم همون زمان آشنا شدم
ولی فهم نمی‌کردم از چه منظری به موضوع نگاه می‌کنه؟



۶ نظر:







  1. در نوجوانى ، كتابى از موام ، نقشي اساسى در ذهن و ساختمان فكرى ام گذاشت ، ماجرا در رابطه با سؤال هاى ذهنى پيش آمده براى مردى است كه او را به تفكرات عرفانى كشانده و نهايتا در ادامه جستجوى يافتن پاسخى قابل قبول براى سوالات و تفكرات خود ، شاهد مراسمى مذهبى كه بى شباهت به مراسم عاشورايى ما از جنبه هاى آزار رسانى جسمانى نيست ، ميشود . شكل ساختار فكرى كتاب اگر چه با اينى كه مى انديشم متفاوت است ولى در شكل دهى برداشت هايم از انسان ومحيط پيرامونش تأثير گذار بود . برداشت هاى من براى خودم ، و به دور از تلاش براى تقابل فكرى ، نفى و يا تأييد كامل برداشت هاى ديگر است . چه بسا غلط و يا درست نسبى باشد . مى انديشم كه : در طی هزاران سالى كه پدران ما در اين سرزمين پهناور زندگى كرده اند طبيعت نقش مهمى در شكل دهى تفكراتشان داشته است در واقع محيط پيرامون زيست همه جوامع بشرى تأثير مستقيمى بر انديشه هاى آنان دارد . مهر پرستى ستايشى براى سبزينگى و وجود طبيعت سبز است خورشيد و آفتاب نشان خود را در همه نماد ها ، ابزار و وسائل جامعه دارد . از پرچم گرفته تا محاسبه روز هاى ماه وسال ، در حالى كه ميبينيم جوامع شكل گرفته در سرزمين هايى با فقر طبيعى و تهى از پوشش گياهى مناسب و بافت بيابانى ، آسمان شب ، نقش مهمى در شكل گيرى تفكرات وبينش آنان دارد . پس همه خواسته هاى آنان از آسمان و نماد ها ، نشانه هايى از آن است . هر چه پيرامون طبيعى جوامع از پيچيدگى هاى زيستى بيشترى برخوردار ميشود پيچيدگى ها و تنوع بيشترى در بينش ها و تفكرات آنها ميبينيم ، در هند ، آمريكاى جنوبى و آسياى شرقى كاملا مشهود است . تعدد اديان پيچيدگى دين ها و نقش گياهان و جانوران در باور هاى دينى آنها دليل است . در واقع تخيل و نياز هاى عاجل در بينش دينى آنان در راستاى آهنگ سريع طبيعت شكل ميگيرد وسحر و جادو جايگاهى بس مهم براى نگرش دينى شان دارد به گونه اى كه در اين جوامع ميبينيم . اين در حالى است كه در فلات ايران با اكو سيستم متعادل نگرش دينى هر چه ساده تر ، واقعگراىانه و به دور از تخيلات و ماورا انديشى است . شما كافي ست تفكر ، رفتار و سخن نيك داشته باشيد تا فردى نيك باشيد و جامعه اى نيك داشته باشيد . همه چيز واقعى است و تخيل و يا فرم هايي از آن وجود ندارد و وعده اي دست نيافتني ندارد . آقاى كارلوس انسان شناس و مردم شناسى قابل ، ولى واقعيات را در ذهن جستجو مى كنند در حالى كه واقعيات در بيرون ذهن ماست و ذهن ما متأثر از آن است . از نظر من ايشان در ادامه مطالعات خود در زمينه فرهنگ وباور هاي اقوام سرخپوست امريكا در دام شمنيسم یکی از ابتدائي ترين باور هاي بشري افتاده اند . باورهايي كه پيامبر راستي نزديك به 4٠٠٠ سال پيش در اين سرزمين نكوهش كرده اند .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. راستش دروغ چرا همشهری؟
      خودم از همیشه می‌دونم تک کار می‌کنم. گرنه مثل شماها وسط جامعه زندگی می‌کردم
      مرتب میهمانی و سفر و .... برو بیا بریز بپاش
      لابد یه اشکالی در سیستم هست که می‌تونم سال به سال آدم نبینم و هفته به هفته صدایی از حنجره‌ام خارج نشده باشه مگر برای شانتال که یا برو جیش کن یا بیاد به به بدم
      بله قربان
      فارغ از تمام این‌ها باید این را هم در نظر داشت که فرای سرمونی‌ها ما نقاط کور عاطفی یا شخصی و اجتماعی داریم که همه‌اش می تونه از ما چیزی بسازه که ورای منطق همگان است
      و این چه ایرادی داره؟
      مثلن اگر من با دیوانگی یا جهل خودم شاد باشم و آزارم به کسی نرسه بهتر نیست؟

      حذف
  2. aoooooo babam jan shoma che jaha ke sar nakeshidi, cheghadar majarajoo bodin shoma, doroogh chera in ghasem bar aks shoma, hata be yedoneh az in jaha ham sar nakeshide, hamash saresh to film o cinema bode, be zabane sade tar inke in ghasem delesh be majarajooihaye to filma khosh bode ta inke khodesh bere tajrobeh kone,....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بابام جان. خیابان منوچهری هم شد مسیر غیر قابل دست رس؟
      با نظریات همشهری گرام در بالا باید خوش حال باشی که حداقل بین من و تو , تو یکی عاقل تری تا من

      حذف
  3. من همیشه بعدش پشیمون میشم ، ولی باز که فکر میکنم به خودم میگم نه ، این که چیزی نیست ، باز میگم یعنی بد شد ؟ چرا باید بد بشه ؟ نباید اینطوری میشد و...................آخر به این نتیجه میرسم که نه کار درستی بود چون تونستم با شهامت رو در روی دوستم ، که براش در ذهنم حسابی باز کردم ومعمولا توی ذهنم کمتر از این حساب ها برای کسی باز میکنم ، بگم نظرم اینه و اینجوری فکر میکنم . بدون اینکه گفته باشم تو چرا اینچوری فکر نمی کنی و چرا اونجوری فکر میکنی ، به خدا راست میگم .

    پاسخحذف
  4. نم خیلی پشیمون می‌شم
    نمونه‌اش ایمیلی که به شهبازی زدم
    البته الان دیگه پشیمون نیستم
    اما
    چیزی که موجب پشیمانی می‌شه، ذهن منه
    حالا یا درست عمل کردم و می‌خواد با تردیدش ضایع‌ام کنه
    یا نه
    بنا نبوده اظهار نظر کنم و بی‌موقع مثل لاک پشت کتاب مدرسه
    دهان گشوده بودم
    حالا هم فهمیدم هرگاه می‌خوام بپرم و با اظهار نظر حال کسی رو بگیرم
    کار ذهن ذلیل مرده‌مه که می‌خواد از هیچ‌کس و هیچ‌گاه کم نیاره
    گرنه که کی می‌تونه کسی رو با توصیه تغییر بده؟
    عیب نداره قربان
    خوبی زندگی من این بس که یاد گرفتم از هیچ ذهنی دل‌خور نشم
    زیرا خودم هم یکی ازش دارم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...