ای خدا من قربون برم هر چی جهله
ها په چی؟
هیچی مثل این جهل زندگی رو دوست داشتنی نمیکنه
بچه بودیم پر از جهل، دنیا قشنگ و مهربون بود و کافی بود، درها باز بشه و ما بزنیم بیرون
بعدها هم انواع جهل تا جهل مرکب کلی سرمون رو گرم میکرد
کلیهم شاد و دلخوش بودیم و دنیا همچنان امن بود
کارها با دوتا گره به یه ضریح حل میشد، یا نه با یک شمع
و همه چیز حامل نشونههای بسیار بود و باز ما با همهی اونها کلی خوش بودیم
باور کن
این نشانهها چنان دقیق و صحیح بود که واقعن باورش داشتم
مثلن
دیروز رفتم خرید، دست بردم و یک خیار برداشتم دو قلو از آب دراومد
خندیدم و توی دل گفتم:
خدا رو شکر دیگه بنا نیست زاد و ولد کنیم، گرنه که خیار نشونهی فرزند دوقلو میشد
بعد به پسرک گفتم برام گوجه بکش و تا آخر خرید و برگشتم خونه
وقتی میوهها رو در یخچال میذاشتم با یک گوجه فرنگی دو قلو مواجه شدم
و این دیگه مانند جختی که از پی صبر میآمد، تائیدی بود بر از راه رسیدن اون نیمهی کیهانی گمشده
و میشد بابت این همه نشونه، جشنی بزرگ برپا کرد
و به همین سادگی وجودم سراسر همه خوشبختی بود
خوشبختی پر از جهل، از ریشهی جهل با فطرت جهل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر