۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

چرا خرافاتی




مهم نیست کجای این دنیا باشی
مهم نیست مشغول به چه‌کاری باشی
مهم نیست که اصلن کسی ندونه تو موجود هستی
تو فقط باید شکل جامعه باشی
شکل آدم‌های به قولی موفق
شکل اون روزگاران قدیم که به عالم و آدم فخر می‌فروختی
رئیس بودی و کتاب‌های کتابخونه‌ات همیشه روبروی در ورودی بود که هر رهگذری فهم کنه
تو آدم حسابی هستی و اهل کتاب
تو باید همون‌جایی ایستاده باشی که دیگران ایستادن
تو باید همون افکاری رو داشته باشی که جمع از پی‌اش روان‌ است
تو باید خیلی چیزهایی باشی که نیستی
و برای این باید چشم عالم و آدم رو دربیاری که چرا توانایی‌های من یا دیگران را تو نداری؟
یا مثلن چرا خنگ به دنیا اومدی؟
چرا صبحانه رو با موز شروع می‌کنی؟
چرا به عالم خیال پیوستی؟
چرا خرافاتی هستی؟
هزار چرایی هست که اگر به آدمیزاد ببندی به راحتی روانه‌ی دارالمجانینش می‌کنی
چون ما راه و خیالات و روش‌های رفته‌ی خودمون رو باور داریم
گرنه که به‌جای اون یکی ما باید بریم دارلالمجانین
این وحشتناکه که من آرزو کنم همه مانند من بیاندیشند، مانند من زندگی کنند، مانند من عاقل باشند، مانند من زرنگ باشند، مانند من سوار دنیا باشند و مانند من از خود راضی باشند
حالا اگر یکی اصلن آی‌کیوش به هیچ‌یک قد نداد چی؟
باید بمیره؟

من می‌گم هرکسی حق داره هرطور که خوش‌حاله زندگی کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...