۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

قانون جبران و شهبازی





اما سی‌چی اول صبحی از جهل خودم شاکی‌ام؟
از باب تمام جوی که به‌خاطر پرویز شهبازی زدم
داستان از جایی شروع شد که بانوی از باب تشکر زنگ زده بود به برنامه
نام کتاب با پیر بلخ رو به زبان آورده نیاورده شهبازی حرف رو عوض کرد
و دوباره من از پشت دیواری شنیدم
ش
یعنی شهرزاد
و پس لابد باید سردربیارم که داستان از چه قرار است؟
قبلن گفتگوی شهبازی و مصفا رو شنیده بودم و در نهایت ایشان تعلیمات اوشان رو تائید کرده بود
اما
وقتی دوبار کامل کتاب با پیر بلخ رو شنیدم، تازه فهم کردم
کل حرف‌های  شهبازی و حتا مثل‌هایی که به خودش چسبونده بود 
همه و همه در کتاب اوشان هست
گو این‌که تا پیش از این فکر می‌کردم داره حرف‌های کارلوس رو قر قره می‌کنه
خلاصه بگم که از این‌که مدتی دوباره اسیر جهل شدم و کسی رو باور کردم که مرغ مقلدی بیش نبود  
از خودم شاکی‌ام
چنی خودم رو ریز ریز کردم که چرا بهش ایمیل زدی و ....
حالا فکر می‌کنم که این آقا باید هم نزدیک به سیصد دست کت و شلوار داشته باشه
تا جهل مردم عامی و خرافه پرست هست نون امثال شهبازی‌ها در روغن است
در واقع هزار سال پیش وقتی فهم کردم قرآن چی می‌گه و این‌ها چی می‌گن
توبه کرده بودم دنبال کسی راه بیفتم
اما هنوز در مرز رفتنم و جاهل


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...