۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

تا عرش



این یادت هست؟

بله می دونم نارنگی‌ست، از نوع بندری
اما برو عقب
به ایام مدرسه و اراذل بازی
یعنی اصولن این رو به یاد همون وقت‌ها خریدم
پسرها می‌اومدن جلو و با یک پرسش سر بالا می‌رفت و با فشردن پوست ....
باقی داستان رو بدون 
دخترها زار می‌زدن و یک‌راست به سمت دفتر برای شکایت می‌رفتن
یا مصرف بهینه‌اش این بود که
 می ذاشتیم روی بخاری‌های ارج قدیمی
اوایل بوی خوشی داشت، تا به وقت سوختن می‌رسید و ما
با همین شادی‌های کوچیک تا عرش می‌رفتیم

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...