وقتی پریا رفت من موندم و تنهایی
گفتیم چه کنیم؟ سر از مسیر رنکینگ و نقاشی درآورده بودم
کلی زمان از دست رفته در نظرم بود که باید جبران میشد و از همه بدتر
فکر میکردم باید قصد کنم
قصد ساحری و دوباره خودم رو بسازم و برم برای رنکینگ جهانی
مگه الکیه؟
آسونه؟
نه نیست
ولی من آسون و فوری میخواستم
من بودم و غیبت سالها کار
من بودم و خواست
به قصد برداشت
هول هولی خواستن
شاید بتونم هول هولی بنویسم و یک کله.
کلی براش مشق کردم و از پلههای ارشاد بالا و پایین شدم
اما نقاشی کار هیچ هولی نبود
یکی از کارهایی که هیچگاه دوستش نداشتم، مشیه و مشیانه بود
هم نمیخواستم بانو برهنه باشه،
هم نمیخواستم امل باشم،
هم میخواستم دل نقاشان معاصر رو به دست بیارم و .........
هزار پیشفرض منه ذهنی برای انجام کاری کودکانه
در کارگاه باید کودک باشم
بدون بازی و سرسری و دسدستی نمیشه خلاقیت داشت
و من سعی داشتم عاقلانه دل جماعت هنری که، سالها ازش دور بودم رو به دست بیارم
و صد البته که بشو نیست
یک هفته است همینطور سرسری و بازی بازی دارم دوباره روی تابلو کار میکنم
کاری که نه نظر دیگران برام مهمه و نه نتیجه
فقط دارم از لحظاتم کودکانه لذت میبرم و از کار نیمه و دوست نداشتنی بدم میآد
بیخواست و رنکینگ
یعنی اصولن از ادامهی ماجرا دوری میکنم
زیرا فهم کردم
تهش یک چیزی میخواستم و
آزادی در بیآرزوییست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر